عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت ۲۲
سرم به سرعت سمت ارسلان برگشت و توجهی به نگاه پر از پوزخند و ترحم و بقیه نکردم
به ارسلان خیره شدم و التماس کردم بگه این شرط و نبسته
ولی از شرم توی چشماش فهمید که نه بسته
ناگهان متین گفت
- پس اگه با مهگل ازدواج کرد منم با دیانا ازدواج میکنم
ناگهان ارسلان آتیش گرفت رنگ گردنش باد کرد و از روی نیز هجوم برد سمت متین و یقشو چسبید
بیتوجه سمت اتاقم رفتم هین بالا رفتن از پله ها ارسلان صدام کرد که توجهی نکردم
تویه اتاق رفتمو درو قفل کردمو...
#پارت ۲۲
سرم به سرعت سمت ارسلان برگشت و توجهی به نگاه پر از پوزخند و ترحم و بقیه نکردم
به ارسلان خیره شدم و التماس کردم بگه این شرط و نبسته
ولی از شرم توی چشماش فهمید که نه بسته
ناگهان متین گفت
- پس اگه با مهگل ازدواج کرد منم با دیانا ازدواج میکنم
ناگهان ارسلان آتیش گرفت رنگ گردنش باد کرد و از روی نیز هجوم برد سمت متین و یقشو چسبید
بیتوجه سمت اتاقم رفتم هین بالا رفتن از پله ها ارسلان صدام کرد که توجهی نکردم
تویه اتاق رفتمو درو قفل کردمو...
۶.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.