*my mafia friend*PT27
جیمین که نتونسته بود خوب بخوابه...از روی تخت بلند شدو لباساشو عوض کررد و تصمیم گرفت که بره بیمارستان...رفت طبقه ی پایینو سوار ماشینش شد...حرکت کرد سمت بیمارستان...
وقتی رسید ماشینشو توی پارکینگ پارک کردو رفت سمت بخش مراقبت های ویژه...نیدونست هوسوک هیونگش کجاست پس از یکی از پرستارا پرسید
#ببخشید...اقای جانگ...جانگ هوسوک...چیز...
(هون خوش قیافهه؟)
#فک کنم...بله
(اتاق شماره ی هفت)
#ممنون
رفتو اتاق هفت رو پیدا کرد...وارد اتاق شد...کنار تخت هیونگش نشست و دستش که پر از کبودی بود رو بیت دستای گرمش گرفت...
#هیونگ...چرا اخه حواست نبود...
بغضشو قورت دادو به صورت زیبای هیونگش که باعث میشد هرکسی اونو یدید حوش بشه خیره شد...دلش میخواست بهش بگن همش شوخیه...همش توهه...اا خب همچین چیزی امکان نداشت:)
نامجون تازه بیدار شده بود...چندبارپلک زد تا به خودش بیاد...میدونست که جین هیونگش بخاطر اینکه اون اذیت نشه دوباره روی مبل خوابیده...کشو قوصی به بدنش داد ککه از درد توی خودش جمع شد
=اخخ...
بعد چند مین مبایلشو برداشتو یخورده رفت توی اینستاگرامش...همینطوری که داشت میچرخید چشش به علایه ای خورد...کنسرت کلدپلی توی تولوز؟؟
=اگه جین هیونگ بفهمه دیوونه میشه
از قضا اونا میرفتن تولوز...پس نامجون تصمیم گرفت جین هیونگشو سورپرایز کنه...پس اینستاگرامش رو بستو وارد گوگل شد...و سایتی که باید از توی اون بلیت میگرفت رو باز کرد...داشت میدید که جاهای خالی کجاست؟
=اومو...ردیف اول روبه روی استیج؟؟دو نفر کناره دیگه خالیههه
همون دوتا جارو گرفت و مبایلشو گذاشت کنار...
از روی تخت بلند شدو رفت توی حال که دید جین هیونگ نیستش...
=هیونگ؟؟
%توی اشپزخونممم
=اهان
رفت توی اشپزخونه و گفت
=چیکار میکنی؟؟
%عصرونه درست میکنم
=اهان...
بعد چند ین جین با یه سینی که توش دوتا لیوان قهوه و دوتا کروسان بود رو به نامجون گفت
%بریم توی بالکن؟
=حتما
هردو باه رفتن توی بالکن و نشستن...بارون داشت میبارید و اون دوتا بهش نگاه یکردن که جین مبایلشو برداشتو یکم که توش چرخید گذاشتش کنار
%هعیییی..
=چیزی شده؟
%نه...فقط دیر فهمیدم که کلدپلی توی تولوز کنسرت داره:)
=عاا...نگران نباششش...
نامجون مبایلشو گرفت روبه روی هیونگشو اسکیرین شات هایی که از ثبت شدن بلیت گرفته بود بهش نشون داد
=تادااااا...
%هییییننننن....نامجوناااا...تو..تو...خیلی خوبیییی
=(خنده)
=اییی
%خوبی؟
=اوکیم
هردو باهم قهوه و کروسان هاشونو خوردن که نامجون گفت
=بقیه ناراحت نمیشن که بهشون نگفتیم؟؟
%نامجونا...طئن باش بقیه ناراحت نمیشن...ماهم که تا یک هفته دیگه هنوز هستیم...
=(لبخند)
.
.
.
از نظرم پارتای بعدی قراره خیلی بهمون خوش بگذرهههه:)
وقتی رسید ماشینشو توی پارکینگ پارک کردو رفت سمت بخش مراقبت های ویژه...نیدونست هوسوک هیونگش کجاست پس از یکی از پرستارا پرسید
#ببخشید...اقای جانگ...جانگ هوسوک...چیز...
(هون خوش قیافهه؟)
#فک کنم...بله
(اتاق شماره ی هفت)
#ممنون
رفتو اتاق هفت رو پیدا کرد...وارد اتاق شد...کنار تخت هیونگش نشست و دستش که پر از کبودی بود رو بیت دستای گرمش گرفت...
#هیونگ...چرا اخه حواست نبود...
بغضشو قورت دادو به صورت زیبای هیونگش که باعث میشد هرکسی اونو یدید حوش بشه خیره شد...دلش میخواست بهش بگن همش شوخیه...همش توهه...اا خب همچین چیزی امکان نداشت:)
نامجون تازه بیدار شده بود...چندبارپلک زد تا به خودش بیاد...میدونست که جین هیونگش بخاطر اینکه اون اذیت نشه دوباره روی مبل خوابیده...کشو قوصی به بدنش داد ککه از درد توی خودش جمع شد
=اخخ...
بعد چند مین مبایلشو برداشتو یخورده رفت توی اینستاگرامش...همینطوری که داشت میچرخید چشش به علایه ای خورد...کنسرت کلدپلی توی تولوز؟؟
=اگه جین هیونگ بفهمه دیوونه میشه
از قضا اونا میرفتن تولوز...پس نامجون تصمیم گرفت جین هیونگشو سورپرایز کنه...پس اینستاگرامش رو بستو وارد گوگل شد...و سایتی که باید از توی اون بلیت میگرفت رو باز کرد...داشت میدید که جاهای خالی کجاست؟
=اومو...ردیف اول روبه روی استیج؟؟دو نفر کناره دیگه خالیههه
همون دوتا جارو گرفت و مبایلشو گذاشت کنار...
از روی تخت بلند شدو رفت توی حال که دید جین هیونگ نیستش...
=هیونگ؟؟
%توی اشپزخونممم
=اهان
رفت توی اشپزخونه و گفت
=چیکار میکنی؟؟
%عصرونه درست میکنم
=اهان...
بعد چند ین جین با یه سینی که توش دوتا لیوان قهوه و دوتا کروسان بود رو به نامجون گفت
%بریم توی بالکن؟
=حتما
هردو باه رفتن توی بالکن و نشستن...بارون داشت میبارید و اون دوتا بهش نگاه یکردن که جین مبایلشو برداشتو یکم که توش چرخید گذاشتش کنار
%هعیییی..
=چیزی شده؟
%نه...فقط دیر فهمیدم که کلدپلی توی تولوز کنسرت داره:)
=عاا...نگران نباششش...
نامجون مبایلشو گرفت روبه روی هیونگشو اسکیرین شات هایی که از ثبت شدن بلیت گرفته بود بهش نشون داد
=تادااااا...
%هییییننننن....نامجوناااا...تو..تو...خیلی خوبیییی
=(خنده)
=اییی
%خوبی؟
=اوکیم
هردو باهم قهوه و کروسان هاشونو خوردن که نامجون گفت
=بقیه ناراحت نمیشن که بهشون نگفتیم؟؟
%نامجونا...طئن باش بقیه ناراحت نمیشن...ماهم که تا یک هفته دیگه هنوز هستیم...
=(لبخند)
.
.
.
از نظرم پارتای بعدی قراره خیلی بهمون خوش بگذرهههه:)
۱۰.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.