Devil or Angel⁵¹
Devil or Angel⁵¹
دو ساعت بعد
کوک: عزیزم برو داخل خونه من باید برم یه جلسه ی مهم دارم
ا/ت: باشه خدافظ
کوک: خدافظ
رفتم داخل (دلینگ) از گوشیم صدا اومد جیسون بود
(ا/ت سریع به ادرسی که میفرستم بیا اگر نیای بد میشه برات)
بدون اینکه فک کنم نوشتم میام ادرسو فرستاد
نیم ساعت بعد
تو راه بودم داشتم میرفتم چیزی نمیشه فقط جوابشو میدم
ا/ت: اقا همینجاست مرسی
پیاده شدم رفتم
جیسون: خوش اومدی
ا/ت: حرفتو بزن سریع باید برم
جیسون: کجا؟ اگه کار داری برو یه روز دیگه بیا
ا/ت: نه نه باشه نمیرم بگو
جیسون: میخوام باهم باشیم خودت گفتی
ا/ت: فک کنم یادت رفته جونگکوک اون شب بهت چی گفت؟
جیسون:نه یادم نرفته
ا/ت: بزار یه چیزو قبلش بهت بگم من زنگ زده بودم بهت بگم که ببینم دوسم داری؟یا نه؟
جیسون: پس اینجا کسی که بازی خورده من بودم من نمیخوام از جونگکوک شکست بخورم
ا/ت: چیداری میگی؟
جیسون: من دوست دارم چرا نمیفهمی
ا/ت: اصلا نباید میومدم رفتم سمت در اومد درو قفل کرد
ا/ت: چیکار میکنی
جیسون: تو ماله منی نباید هیچجا بری
ا/ت: جیسونا لطفا
جیسون: نه لطفا در کار نیست برو بشین
ا/ت: جیسون
دستمو گرفت
جیسون: بشین گفتم
ا/ت: من میترسم اینکارو نکن
جیسون: راستی تو بچه داری؟
ا/ت: برای چی میپرسی؟
جیسون: اره پس داری مهم نیست مثل بچه ی خودم بزرگش میکنم
ا/ت: جیسونا
اومد نزدیکم دستشو گذاشت رو دستم
ا/ت: چیکار میکنی
جیسون: یعنی میشه دستتو نگیرم
صورتشو به صورتم نزدیکه کرد
ا/ت: جیسونا نیا نزدیک دست به من نزن
جیسون: خیلی داری مقاومت میکنی کار خوبی نیست
ازش یکم فاصله گرفتم
جیسون: باشه همینجا بشین میرم یه لیوان اب خنک بخورم یکم انرژی بگیرم گلوم خشک شده
رفت سریع گوشیمو برداشتم زنگ زدم به جونگکوک
کوک
کوک: یه لحظه اقای کیم الو عزیزم من الان تو جلسم بعد بهت زنگ میزنم
#فیک
#سناریو
دو ساعت بعد
کوک: عزیزم برو داخل خونه من باید برم یه جلسه ی مهم دارم
ا/ت: باشه خدافظ
کوک: خدافظ
رفتم داخل (دلینگ) از گوشیم صدا اومد جیسون بود
(ا/ت سریع به ادرسی که میفرستم بیا اگر نیای بد میشه برات)
بدون اینکه فک کنم نوشتم میام ادرسو فرستاد
نیم ساعت بعد
تو راه بودم داشتم میرفتم چیزی نمیشه فقط جوابشو میدم
ا/ت: اقا همینجاست مرسی
پیاده شدم رفتم
جیسون: خوش اومدی
ا/ت: حرفتو بزن سریع باید برم
جیسون: کجا؟ اگه کار داری برو یه روز دیگه بیا
ا/ت: نه نه باشه نمیرم بگو
جیسون: میخوام باهم باشیم خودت گفتی
ا/ت: فک کنم یادت رفته جونگکوک اون شب بهت چی گفت؟
جیسون:نه یادم نرفته
ا/ت: بزار یه چیزو قبلش بهت بگم من زنگ زده بودم بهت بگم که ببینم دوسم داری؟یا نه؟
جیسون: پس اینجا کسی که بازی خورده من بودم من نمیخوام از جونگکوک شکست بخورم
ا/ت: چیداری میگی؟
جیسون: من دوست دارم چرا نمیفهمی
ا/ت: اصلا نباید میومدم رفتم سمت در اومد درو قفل کرد
ا/ت: چیکار میکنی
جیسون: تو ماله منی نباید هیچجا بری
ا/ت: جیسونا لطفا
جیسون: نه لطفا در کار نیست برو بشین
ا/ت: جیسون
دستمو گرفت
جیسون: بشین گفتم
ا/ت: من میترسم اینکارو نکن
جیسون: راستی تو بچه داری؟
ا/ت: برای چی میپرسی؟
جیسون: اره پس داری مهم نیست مثل بچه ی خودم بزرگش میکنم
ا/ت: جیسونا
اومد نزدیکم دستشو گذاشت رو دستم
ا/ت: چیکار میکنی
جیسون: یعنی میشه دستتو نگیرم
صورتشو به صورتم نزدیکه کرد
ا/ت: جیسونا نیا نزدیک دست به من نزن
جیسون: خیلی داری مقاومت میکنی کار خوبی نیست
ازش یکم فاصله گرفتم
جیسون: باشه همینجا بشین میرم یه لیوان اب خنک بخورم یکم انرژی بگیرم گلوم خشک شده
رفت سریع گوشیمو برداشتم زنگ زدم به جونگکوک
کوک
کوک: یه لحظه اقای کیم الو عزیزم من الان تو جلسم بعد بهت زنگ میزنم
#فیک
#سناریو
۳۴.۲k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.