Devil or Angel⁵⁰
Devil or Angel⁵⁰
☆: عروسم من واقعا نمیدونستم
ا/ت: نه نه من فقط میخواستم باهاتون حرف بزنم
☆: بیا عزیزم بشین
ا/ت: میشه بپرسم چرا از بابای جونگکوک جدا شدی؟
☆: خب پدر جونگکوک اصلا منو دوست نداشت فقط میخواست براش بچه بیارم
ا/ت: خب چرا باهاش ازدواج کردی؟
☆: اول اینکه نمیدونستم زن داره و دوم اینکه به من کلی گفته بود دوست دارم عاشقتم
ا/ت: وقتی فهمیدی زن داره چرا باهاش ادامه دادی
☆: خیلی دوسش داشتم و بهم گفته بود مامان و بابام مجبورم کردن با اون ازدواج کنم بعد که جانگمی بدنیا اوردم بیشتر باهم بود و بعد از جونگکوک منو مثل یه دستمال کاغذی انداخت بیرون و به جانگمی و جونگکوک گفت که من مردم و مجبورشون کرد که به اون زنه بگن مامان و اینکه من میدونم اون زنه میخواد اینکارو با تو بکنه و به پدر جونگکوک نشون بده که خودش چی کشیده ولی امیدوارم او دختره عاشق جونگکوک نشه
ا/ت: 😞😞
☆: اینو گفتم چون یادم به خودم میفته
ا/ت: اینجوری که میگید من فک میکنم ادم بده من شدم ولی اون زنه و یونا نقشه کشیدن که منو بیرون کنن اخه من مگه چیکار کردن
☆: عزیزم ناراحت نباش جانگمی گفت جونگکوک بهش گفته قرار داد اونا تموم شد میان منو تو و جونگکوک و جانگمی و لیون و سویون و سوهو و نوه جدیدم باهم زندگی میکنیم
ا/ت: من پدر و مادرمو از دست دادم و الان شمارو میبینم حس میکنم یه مامان دیگه هم دارم میشه مامان صدات کنم
☆: اره عزیزم چرا که نه؟
ا/ت: میشه بغلت کنم
اومد بغلم کرد
نیم ساعت بعد
☆:ا/ت کجا میخوابی؟
ا/ت: نمیدونم
☆: یه اتاق هست طبقه بالا برو اتاق 7
ا/ت: باشه
فردا
چشمامو باز کردم جونگکوک دیدم
کوک: بیدار شدی؟ من که چیزی نگفتم
ا/ت:تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک: گفتم که صبح میام
ا/ت: ساعت چنده؟
کوک: 9 پاشو بریم صبحونه بخوریم
ا/ت: باشه تو برو من صورتمو بشورم بعد میام
کوک: باشه عزیزم
قبل از اینکه بره بغلش کردم
کوک: چیشده؟
ا/ت: هیچی فقط خواستم بغلت کنم
کوک:بوسم نمیکنی؟
ا/ت: نه دیگه لوس نشو
کوک: اخرین باری که بوسم کردی میدونی چند وقت میگذره؟
ا/ت: نه نمیدونم خب بیا
کوک: باشه 😙
☆: بیاید صبحونه امادست
ا/ت: باشه الان میایم پاشو بریم دیگه
کوک: 😡
ده دقیقه بعد
ا/ت: چرا چیزی نمیخوری؟
کوک:نمیخوام
☆: چرا؟ باید صبحونه بخوری
+: ببخشید میتونید یه لحظه بیاید
☆: الان میام
کوک: این کیه؟
☆: از مسافراست
ا/ت:قهری؟ واقعا خیلی لوسی
رفتم گونشو بوسیدم
ا/ت: خوبه؟
کوک: اره
ا/ت: خب حالا صبحونتو بخور
کوک: باشه
#فیک
#سناریو
☆: عروسم من واقعا نمیدونستم
ا/ت: نه نه من فقط میخواستم باهاتون حرف بزنم
☆: بیا عزیزم بشین
ا/ت: میشه بپرسم چرا از بابای جونگکوک جدا شدی؟
☆: خب پدر جونگکوک اصلا منو دوست نداشت فقط میخواست براش بچه بیارم
ا/ت: خب چرا باهاش ازدواج کردی؟
☆: اول اینکه نمیدونستم زن داره و دوم اینکه به من کلی گفته بود دوست دارم عاشقتم
ا/ت: وقتی فهمیدی زن داره چرا باهاش ادامه دادی
☆: خیلی دوسش داشتم و بهم گفته بود مامان و بابام مجبورم کردن با اون ازدواج کنم بعد که جانگمی بدنیا اوردم بیشتر باهم بود و بعد از جونگکوک منو مثل یه دستمال کاغذی انداخت بیرون و به جانگمی و جونگکوک گفت که من مردم و مجبورشون کرد که به اون زنه بگن مامان و اینکه من میدونم اون زنه میخواد اینکارو با تو بکنه و به پدر جونگکوک نشون بده که خودش چی کشیده ولی امیدوارم او دختره عاشق جونگکوک نشه
ا/ت: 😞😞
☆: اینو گفتم چون یادم به خودم میفته
ا/ت: اینجوری که میگید من فک میکنم ادم بده من شدم ولی اون زنه و یونا نقشه کشیدن که منو بیرون کنن اخه من مگه چیکار کردن
☆: عزیزم ناراحت نباش جانگمی گفت جونگکوک بهش گفته قرار داد اونا تموم شد میان منو تو و جونگکوک و جانگمی و لیون و سویون و سوهو و نوه جدیدم باهم زندگی میکنیم
ا/ت: من پدر و مادرمو از دست دادم و الان شمارو میبینم حس میکنم یه مامان دیگه هم دارم میشه مامان صدات کنم
☆: اره عزیزم چرا که نه؟
ا/ت: میشه بغلت کنم
اومد بغلم کرد
نیم ساعت بعد
☆:ا/ت کجا میخوابی؟
ا/ت: نمیدونم
☆: یه اتاق هست طبقه بالا برو اتاق 7
ا/ت: باشه
فردا
چشمامو باز کردم جونگکوک دیدم
کوک: بیدار شدی؟ من که چیزی نگفتم
ا/ت:تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک: گفتم که صبح میام
ا/ت: ساعت چنده؟
کوک: 9 پاشو بریم صبحونه بخوریم
ا/ت: باشه تو برو من صورتمو بشورم بعد میام
کوک: باشه عزیزم
قبل از اینکه بره بغلش کردم
کوک: چیشده؟
ا/ت: هیچی فقط خواستم بغلت کنم
کوک:بوسم نمیکنی؟
ا/ت: نه دیگه لوس نشو
کوک: اخرین باری که بوسم کردی میدونی چند وقت میگذره؟
ا/ت: نه نمیدونم خب بیا
کوک: باشه 😙
☆: بیاید صبحونه امادست
ا/ت: باشه الان میایم پاشو بریم دیگه
کوک: 😡
ده دقیقه بعد
ا/ت: چرا چیزی نمیخوری؟
کوک:نمیخوام
☆: چرا؟ باید صبحونه بخوری
+: ببخشید میتونید یه لحظه بیاید
☆: الان میام
کوک: این کیه؟
☆: از مسافراست
ا/ت:قهری؟ واقعا خیلی لوسی
رفتم گونشو بوسیدم
ا/ت: خوبه؟
کوک: اره
ا/ت: خب حالا صبحونتو بخور
کوک: باشه
#فیک
#سناریو
۲۷.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.