فراموشی 🔥
فراموشی 🔥
پارت ۳❤💙
جونگ کوک تو فکر بود که تهیونگ صداش زد
ته: کوک
کوک: بله
ته: چرا تو فکری؟
کوک: نه اوکیم
ته: میاید امشب بریم بیرون
ات: اره فکر خوبیه
کوک: باشه میام
ویو ات:
تو خواب بودم که با صدای زنگ گوشیم بیدارشدم دیدم تهیونگه داره زنگ میزنه
ات: الو (خواب الود)
ته: تنبل خواب بودی
ات: اره
ته: پس نمیای بریم بیرون
ات: چرا میام وایستا الان اماده میشم
ته: باشه راستی بیت نا هم باهامون میاد
ات: باشه من برم بای
ته: باشه بای
رفتم دستشویی وکار های لازم را انجام دادم
یه لباس پوشیدم ویه ارایش ساده کردم
ورفتم دمه در که دیدم به ماشین جلو در واستاده بود که تهیونگ و بیت نا جلو نشسته بودن و من ناراحت شدم و رفتم عقب پیش جونگ کوک نشستم
(اسلاید دوم استایل ات)
بعد با بچه ها رفتیم
بار
شهره بازی
کلاب و...
وبد ترین بخش این بود که بیت نا کلا چسبیده بود به تهیونگ ومن بقض کرده بودم
کوک: ات خوبی؟
ات: خوبم ممنون
بچه ها منو رسوندن خانه
ومن رفتم خانه اریشمو پاک کردم و روی تخت ولو شدم و همش گریه می کردم
تا اینکه چشمام گرم شو خوابیدم
فرداکه رفتم مدرسه دیدم بیت نا و تهیونگ با هم رفتن کافه باز حالم بد شد و داشتم گریه می کردم و به سمت دستشویی میرفتم که بهویی یه دست منو کشید و رفتم تو بغلش
کوک: حالت خوبه چرا گریه میکنی؟
ات:.......
از بغلش اومد بیرون
وگفتم
ات: خوبم
واز اونجا رفتم و سر کلاس نشستم
بیت نا: سلام ات جونم
ات:سلام( سرد)
ویو بیت نا:
ات اومد دلم براش تنگ شده بود بهش سلام دادم و اون خیلی سرد رفتار کرد
مگه من چه کردم
اوف ولش کن😭
معلم اومد
معلم: سلام بچه ها فردا قرار ببریم اردو این کاغذ ها را میدم و میدین به مادر پدرا تون امضا میکنن فردا میارید
ویو ات:
زنگ تعطیلیه مدرسه خورد
رفتم خونه و و کاغذ را دادم به مامانم امضا کنه و ساکم را جم کردم ❤
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترو خدا لایک کن ❤🔥
پارت ۳❤💙
جونگ کوک تو فکر بود که تهیونگ صداش زد
ته: کوک
کوک: بله
ته: چرا تو فکری؟
کوک: نه اوکیم
ته: میاید امشب بریم بیرون
ات: اره فکر خوبیه
کوک: باشه میام
ویو ات:
تو خواب بودم که با صدای زنگ گوشیم بیدارشدم دیدم تهیونگه داره زنگ میزنه
ات: الو (خواب الود)
ته: تنبل خواب بودی
ات: اره
ته: پس نمیای بریم بیرون
ات: چرا میام وایستا الان اماده میشم
ته: باشه راستی بیت نا هم باهامون میاد
ات: باشه من برم بای
ته: باشه بای
رفتم دستشویی وکار های لازم را انجام دادم
یه لباس پوشیدم ویه ارایش ساده کردم
ورفتم دمه در که دیدم به ماشین جلو در واستاده بود که تهیونگ و بیت نا جلو نشسته بودن و من ناراحت شدم و رفتم عقب پیش جونگ کوک نشستم
(اسلاید دوم استایل ات)
بعد با بچه ها رفتیم
بار
شهره بازی
کلاب و...
وبد ترین بخش این بود که بیت نا کلا چسبیده بود به تهیونگ ومن بقض کرده بودم
کوک: ات خوبی؟
ات: خوبم ممنون
بچه ها منو رسوندن خانه
ومن رفتم خانه اریشمو پاک کردم و روی تخت ولو شدم و همش گریه می کردم
تا اینکه چشمام گرم شو خوابیدم
فرداکه رفتم مدرسه دیدم بیت نا و تهیونگ با هم رفتن کافه باز حالم بد شد و داشتم گریه می کردم و به سمت دستشویی میرفتم که بهویی یه دست منو کشید و رفتم تو بغلش
کوک: حالت خوبه چرا گریه میکنی؟
ات:.......
از بغلش اومد بیرون
وگفتم
ات: خوبم
واز اونجا رفتم و سر کلاس نشستم
بیت نا: سلام ات جونم
ات:سلام( سرد)
ویو بیت نا:
ات اومد دلم براش تنگ شده بود بهش سلام دادم و اون خیلی سرد رفتار کرد
مگه من چه کردم
اوف ولش کن😭
معلم اومد
معلم: سلام بچه ها فردا قرار ببریم اردو این کاغذ ها را میدم و میدین به مادر پدرا تون امضا میکنن فردا میارید
ویو ات:
زنگ تعطیلیه مدرسه خورد
رفتم خونه و و کاغذ را دادم به مامانم امضا کنه و ساکم را جم کردم ❤
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترو خدا لایک کن ❤🔥
۸.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.