فراموشی 💜💋❤ـ
فراموشی 💜💋❤ـ
پارت ۴💋❤
ویو ات:
رفتم و کاغذم را دادم مامانم امضا کنه و رفتم ساکم را جمع کردم و خوابیدم فردا صبح از خواب پا شدم دستشوی رفتم وکارهای لازم را انجام دادم بعد اومدم لباس پوشیدم وبه مدرسه رفتم بعد از نیم ساعت اتبوس اومد و سوارشدیم که برم فقط یه جا خالی بو اونم بغل جونگ کوک بود مجبورشدم که پیش کوک بشینم(خیلی دلتم بخواد 😡)
وبعد به راه افتادیم که تقریبا ۳ ساعت راه بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو کوک:
ات اومد پیش من نشست
بعد یک ساعت خوابش برد و اتفاقی سر رو شانه های من گذاشت
دلم می خواست بهش دست بزنم
موهاشو نوازش کنم🥺😭
بعد از چند ساعت رسیدیم
کوک: اا.. ات
ات: بله (خواب الود ـــ خسته)
کوکـــ: پاشو رسیدیم
ات: ببخشید اصلا حواسم نبود
کوک: اشکالی نداره (پوز خند)
ویو ات:
بعد از ۳ساعت رسیدیم
معلم: بچه ها یک لحظه وایستید تا هم اتاقی هاتون را بگم
بیت نا وتهیونگ
ات وکوک
ویو ات:
اصلا از این که با جونگ کوک هم اتاقی شدم ناراحت نبودم ولی از این که تهیونگ وبیت نا باهم بودن ناراحت شدم 😭🥺
خیلی حالم بد بود پس رفتم پیش دریاچه
بعد از چند دقیقه نشستن اونجا بقضم ترکید
وگریه کردم درحال گریه بودم که سوهو و دوستای میمونش اومدن تا منو اذیت کنن
سوهو: اخی مبینم که شکسته عشقی خوردی ( خنده)
ات: به تو ربطی نداره
سوهو: عه به من فحش میدی
پچه بهش بفهمونید که با کی طرفه
بعدش سوهو از موهام گرفت و پرت کرد اون
طرف وبعد به دوستاش گفت تا منو بزنن
که بعدش یهویی........
لیک لطفا ❤💋
پارت ۴💋❤
ویو ات:
رفتم و کاغذم را دادم مامانم امضا کنه و رفتم ساکم را جمع کردم و خوابیدم فردا صبح از خواب پا شدم دستشوی رفتم وکارهای لازم را انجام دادم بعد اومدم لباس پوشیدم وبه مدرسه رفتم بعد از نیم ساعت اتبوس اومد و سوارشدیم که برم فقط یه جا خالی بو اونم بغل جونگ کوک بود مجبورشدم که پیش کوک بشینم(خیلی دلتم بخواد 😡)
وبعد به راه افتادیم که تقریبا ۳ ساعت راه بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو کوک:
ات اومد پیش من نشست
بعد یک ساعت خوابش برد و اتفاقی سر رو شانه های من گذاشت
دلم می خواست بهش دست بزنم
موهاشو نوازش کنم🥺😭
بعد از چند ساعت رسیدیم
کوک: اا.. ات
ات: بله (خواب الود ـــ خسته)
کوکـــ: پاشو رسیدیم
ات: ببخشید اصلا حواسم نبود
کوک: اشکالی نداره (پوز خند)
ویو ات:
بعد از ۳ساعت رسیدیم
معلم: بچه ها یک لحظه وایستید تا هم اتاقی هاتون را بگم
بیت نا وتهیونگ
ات وکوک
ویو ات:
اصلا از این که با جونگ کوک هم اتاقی شدم ناراحت نبودم ولی از این که تهیونگ وبیت نا باهم بودن ناراحت شدم 😭🥺
خیلی حالم بد بود پس رفتم پیش دریاچه
بعد از چند دقیقه نشستن اونجا بقضم ترکید
وگریه کردم درحال گریه بودم که سوهو و دوستای میمونش اومدن تا منو اذیت کنن
سوهو: اخی مبینم که شکسته عشقی خوردی ( خنده)
ات: به تو ربطی نداره
سوهو: عه به من فحش میدی
پچه بهش بفهمونید که با کی طرفه
بعدش سوهو از موهام گرفت و پرت کرد اون
طرف وبعد به دوستاش گفت تا منو بزنن
که بعدش یهویی........
لیک لطفا ❤💋
۳.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.