پارت

پارت ۱۲

خب دازای و یومی تو کافه بودن
دازای:گوش کن یومی همینجا میمونی تا من برم حساب کنم بیام از جاو جُم نمیخوری فهمیدی؟
یومی:اره
دازای سه دقیقه و ۴۰ ثانیه رفت برگشت دید یومی نیس
..
..
برگردوندن زمان بهد۳ دقیقه و ۵۹ ثانیه قبل*
دازای:گوش کن یومی همینجا میمونی تا من برم حساب کنم بیام از جات جم نمیخوری فهمیدی؟
یومی:اره
دازای میره*
در همین زمان دو نفر دهن و دست و پای یومی رو میگیره
یومی:(° °)یومی را بیهوش میکنند*
دازای میاد میبینه یومی نیس جاش یه یادداشته*
...
.
.
یومی در جایی متروکه خود را می یابد که دست و پایش بسته شده و دهنش نیز بسته شده
یه مرد مو سفید با چشمای آبی به یومی نزدیک میشه و ....

[ اندر احوالات دازای]
دازای:یا خدا چیکار کنم؟به کجا پناه ببرم؟چرا اینقدر اینو میدزدن الان از کجا پیداش کنم؟ردیاب خراب شده،چیکار کنم!؟(@□@)
....
پارت بعد?؟؟؟؟؟
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۳یومی:من کدوم گوریَم؟#اون یارو به یومی نزدیک میشه و چو...

............عاشق میکس ساختن با این اهنگه شدم

پارت ۱۱موری میروددازای:یومی وقتی من پیشت باشم لازم نیس از چی...

#شب_خاص. ‌. Part 29ویو تهکوک•ت...

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط