جونگ کوک ویو
جونگ کوک ویو
امروز بدترین روز در کل جهانه دوست دختر منو تهیونگ باهامون سر این ازدواج اجباری با اون دو تا دختر کات کردن ساعت سه بود باید ساعت پنج میرفتیم کارامو انجام دادم رفتم یه حموم بعد از حموم یدونه لباس پوشیدم ده دقیقه به پنج بود با مامان و بابام تهیونگ حرکت کردیم سمت اون عمارت بعد از چند دقیقه رسیدیم
ا.ت ویو
زنگ در زده شد من که باز نمیکنم ایش
ا.ت: ااالللییی برو درو باز کن
الی: خودت برو من نمیرم
مامان ا.ت: خودم میرم اصلا
جونگ کوک: سلام
ا.ت: علیک
مامان ا.ت:بیاین تو
همه: سلام
الی:خیلی رو مخن
ا.ت: هیسس الان میشنون
تهیونگ: اهم اهم
الی: هااا چیه
مامان کوک : شما برین تو اتاق باهم یکمی آشنا شین
ا.ت: باشه .... بیا
جونگ کوک: اومدم
رفتیم تو اتاق که گوشیم زنگ خورد کای بود( دوست پسر ا.ت) اوه یادم رفته بود به این بگم که میخوام ازدواج کنم به قرآن جرم میده
جونگ کوک: نمیخوای برداری
ا.ت: هان آره
کای: سلام چاگیا
ا.ت: سلام اوپا چطوری
کای: خوبم
جونگ کوک: گوشی و بده من
امروز بدترین روز در کل جهانه دوست دختر منو تهیونگ باهامون سر این ازدواج اجباری با اون دو تا دختر کات کردن ساعت سه بود باید ساعت پنج میرفتیم کارامو انجام دادم رفتم یه حموم بعد از حموم یدونه لباس پوشیدم ده دقیقه به پنج بود با مامان و بابام تهیونگ حرکت کردیم سمت اون عمارت بعد از چند دقیقه رسیدیم
ا.ت ویو
زنگ در زده شد من که باز نمیکنم ایش
ا.ت: ااالللییی برو درو باز کن
الی: خودت برو من نمیرم
مامان ا.ت: خودم میرم اصلا
جونگ کوک: سلام
ا.ت: علیک
مامان ا.ت:بیاین تو
همه: سلام
الی:خیلی رو مخن
ا.ت: هیسس الان میشنون
تهیونگ: اهم اهم
الی: هااا چیه
مامان کوک : شما برین تو اتاق باهم یکمی آشنا شین
ا.ت: باشه .... بیا
جونگ کوک: اومدم
رفتیم تو اتاق که گوشیم زنگ خورد کای بود( دوست پسر ا.ت) اوه یادم رفته بود به این بگم که میخوام ازدواج کنم به قرآن جرم میده
جونگ کوک: نمیخوای برداری
ا.ت: هان آره
کای: سلام چاگیا
ا.ت: سلام اوپا چطوری
کای: خوبم
جونگ کوک: گوشی و بده من
۷.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.