ا ت: هان عه یدیقه وایسا
ات: هان عه یدیقه وایسا
جونگ کوک ویو
گوشی از دستش گرفتم
جونگ کوک: ببین من شوهر ا.تم دیگه نبینم بهش زنگ بزنی وگرنه یه کاری میکنم تا پشیمون بشی
بعدش قطع کردم
ات: هویییی چته وحشی خودم میخواستم بهش بگم
جونگ کوک:ببین از الان من شوهرتم پس باید به حرفم گوش کنی
ا.ت: گیگیگیگییگیگگ
الی ویو
رفتیم تو اتاقم ای خدا تازه یادم اومد یدونه دوست پسرم دارم باید بهش بگم زنگ زدم بهش
هیونجین: سلام چی خبر
الی: ببین من میخوام شوهر کنم البته به اجبار پس باهم کات میکنیم بای
تهیونگ: اونطوری که تو بهش گفتی بنده خدا مرز سکته هم رد کرد
الی:بیا بریم پایین اصلا حوصله ندارم باهات چشم تو چشم بشم
داشتیم میرفتیم پایین که صدای دعوای ا.ت و جونگ کوک اومد ا.ت کوتاه نمیاد
تهیونگ: خواهرت خیلی پرو عه بیا بریم اینا رو نجات بدیم
ا.ت: ببین من نوکرت نیستم به حرفت گوش کنم
جونگ کوک: باید بکنی
ا.ت: بیا برو تو کوچه
جونگ کوک : کاری نکن بزن بهت
ا.ت: جرعت داری بزن تا بد تر سرت بیاد
تهیونگ: اهم بیاین بریم پایین
ا.ت: نگا دستم بهت برسه خرگوش مکار
جونگ کوک: ( خنده)
جونگ کوک ویو
گوشی از دستش گرفتم
جونگ کوک: ببین من شوهر ا.تم دیگه نبینم بهش زنگ بزنی وگرنه یه کاری میکنم تا پشیمون بشی
بعدش قطع کردم
ات: هویییی چته وحشی خودم میخواستم بهش بگم
جونگ کوک:ببین از الان من شوهرتم پس باید به حرفم گوش کنی
ا.ت: گیگیگیگییگیگگ
الی ویو
رفتیم تو اتاقم ای خدا تازه یادم اومد یدونه دوست پسرم دارم باید بهش بگم زنگ زدم بهش
هیونجین: سلام چی خبر
الی: ببین من میخوام شوهر کنم البته به اجبار پس باهم کات میکنیم بای
تهیونگ: اونطوری که تو بهش گفتی بنده خدا مرز سکته هم رد کرد
الی:بیا بریم پایین اصلا حوصله ندارم باهات چشم تو چشم بشم
داشتیم میرفتیم پایین که صدای دعوای ا.ت و جونگ کوک اومد ا.ت کوتاه نمیاد
تهیونگ: خواهرت خیلی پرو عه بیا بریم اینا رو نجات بدیم
ا.ت: ببین من نوکرت نیستم به حرفت گوش کنم
جونگ کوک: باید بکنی
ا.ت: بیا برو تو کوچه
جونگ کوک : کاری نکن بزن بهت
ا.ت: جرعت داری بزن تا بد تر سرت بیاد
تهیونگ: اهم بیاین بریم پایین
ا.ت: نگا دستم بهت برسه خرگوش مکار
جونگ کوک: ( خنده)
۷.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.