عشق بی پایان

ببخشید خیلی دیر شد:(
قسمت اخر
P⁸
بعد از چند دقیقه رفتیم لباس پوشیدیم و خوابیدیم
(خب یه مروری بکنیم🙂
یوری& هیونگ سو $)
& خب ببین الان ما باید یه نقشه ای بکشیم اونا رو از هم دور کنیم
$اره
ولی چه نقشه ای؟
&نمیدونم
امممممم فهمیدم
$چی؟
&خب ببین.......(براش تعریف می‌کنه)
$نقشه خوبیه
حالا کی عملیش کنیم؟
&فردا
$اوکی
فعلا بریم خونه بخوابیم
&بریم
(فردا صبح)
&هیونگ سو.....هیونگ سوووووووووووووو
$بله بله چیشده آه تویی چرا اینجوری بیدارم میکنی
&باید بریم خونه ی مامان بابای جیمین که نقشه رو عملی کنیم
$اها بریم
(مامان جیمین@
بابای جیمین#)
@بل... یوری؟ تویی؟اینجا چیکار میکنی؟؟اون مرده کیه؟؟
&گریه الکی*هق اون هق دختره منو هق از خونه جیمین پرت کرد هق بیرون و منو کلی زد اون هق دختره رو نباید پیش جیمین هق نگه دارید هق من که هیچ هق خودمو نمی‌گم که چیزیم شده هق اون جیمینو فقط بخاطر پولاش میخوادهققققققق
$اره خانم منم موافقم من شوهر ا/ت هستم
@وای نه حالا چیکار کنم جیمین اونو دوست داره
&خانم هق تورو خدا از جیمین دورش کنید مطمئنم یه بلایی سرش میاره هقققققق
@باشه باشه نمی‌آید تو؟
$نه خانم ما دیگه بریم
@باشه خدافظ
&هق خدافظ
$خدافظ
@(در رو می‌بنده)
&اوکی چه خوب پیش رفت
$اره
@وای به جیمین زنگ بزنم
-الو؟سلام مامان
@سلام عزیزم میشه بیای اینجا؟؟؟میخوام ببینمت
-باشه مامان
خدافظ
@خدافظ
-ا/ت
+بله
-اماده شو باید بریم خونه مامانم
+باشه عزیزم