عشق بی پایان
P⁹
(رسیدن به خونه ی مامان جیمین)
-خب مامان کارم داشتی
#اممممم ا/ت جان بیا بریم خونه رو بهت نشون بدم
+چشم پدر
@عزیزم
-بله
@امروز یوری اومد بهم گفت که ا/ت یوری رو کتک زده
دیگه نمیزارم با ا/ت باشی
برو همین الان به ا/ت بگو من دیگه نمیخوامت و سریع میری دنبال یوری
-مامان واقعا حرف اون افریته رو باور کردی؟
اون الکی گفته
@یا خودت میگی یا خودم میگم
-ما...
@حرف نزن یا بگو یا میگم
-ماماننننننن من نمیتونم بدون ا/ت زندگی کنمممممم(با داد)
@برام مهم نیست(کمی داد)تا الان تونستی پس بازم میتونی
-مامان چرا حرفش رو باور میکنی
اون فقط حسودی میکنه به ا/ت
@خفه شو (با داد)ا/ت
+این سر و صدا ها چیه
بله مادر جان
@من دیگه مادر جانت نیستم جیمین همین الان ا/ت رو ببر وسایل هاشو جمع کنه و از خونه ات گورشو گم کنه
+ب..برای چی اینجوری باهام حرف میزنید(سرشو پایین میندازه و بغض میکنه)
-ا/ت عزیزم بیا بغلم
+جیمین(با بغض) منو ببر خونه میخوام وسایلمو جمع کنم
-چرا
+مامان بابات دوست ندارن من پیشت باشم ولی من تورو بیشتر از هر چیزی دوست دارم
ولی فکر کنم سر نوشت اینو نمیخواد بفهمه
-ا/ت من نمیتونم بدون...
@ا/ت گمشو از خونم بیرون نمیخوام اون بلایی که سر یوری آوردی رو سر پسرم بیاری
+م..من چیکار کردم
@تو یوری رو کتک زدی
+من همچین کاری نکردم من..
-مامان ا/ت آزارش به یه مورچه هم نمیرسه بعد بخواد یوری رو کتک بزنه
@من نمیدونم هر دوتا تون برید بیرون جیمین ا/ت رو ببر خونه و وسایل هاشو جمع میکنه و میره و یوری رو میاری خونه خودت حالا هر گورستونی که هست(عربده)
+ج..جیمین بیا بریم(بغض)
-مامان ما میریم خونه ولی ا/ت هیچ جا نمیره
-----------
قسمت بعدی قسمت اخره
(رسیدن به خونه ی مامان جیمین)
-خب مامان کارم داشتی
#اممممم ا/ت جان بیا بریم خونه رو بهت نشون بدم
+چشم پدر
@عزیزم
-بله
@امروز یوری اومد بهم گفت که ا/ت یوری رو کتک زده
دیگه نمیزارم با ا/ت باشی
برو همین الان به ا/ت بگو من دیگه نمیخوامت و سریع میری دنبال یوری
-مامان واقعا حرف اون افریته رو باور کردی؟
اون الکی گفته
@یا خودت میگی یا خودم میگم
-ما...
@حرف نزن یا بگو یا میگم
-ماماننننننن من نمیتونم بدون ا/ت زندگی کنمممممم(با داد)
@برام مهم نیست(کمی داد)تا الان تونستی پس بازم میتونی
-مامان چرا حرفش رو باور میکنی
اون فقط حسودی میکنه به ا/ت
@خفه شو (با داد)ا/ت
+این سر و صدا ها چیه
بله مادر جان
@من دیگه مادر جانت نیستم جیمین همین الان ا/ت رو ببر وسایل هاشو جمع کنه و از خونه ات گورشو گم کنه
+ب..برای چی اینجوری باهام حرف میزنید(سرشو پایین میندازه و بغض میکنه)
-ا/ت عزیزم بیا بغلم
+جیمین(با بغض) منو ببر خونه میخوام وسایلمو جمع کنم
-چرا
+مامان بابات دوست ندارن من پیشت باشم ولی من تورو بیشتر از هر چیزی دوست دارم
ولی فکر کنم سر نوشت اینو نمیخواد بفهمه
-ا/ت من نمیتونم بدون...
@ا/ت گمشو از خونم بیرون نمیخوام اون بلایی که سر یوری آوردی رو سر پسرم بیاری
+م..من چیکار کردم
@تو یوری رو کتک زدی
+من همچین کاری نکردم من..
-مامان ا/ت آزارش به یه مورچه هم نمیرسه بعد بخواد یوری رو کتک بزنه
@من نمیدونم هر دوتا تون برید بیرون جیمین ا/ت رو ببر خونه و وسایل هاشو جمع میکنه و میره و یوری رو میاری خونه خودت حالا هر گورستونی که هست(عربده)
+ج..جیمین بیا بریم(بغض)
-مامان ما میریم خونه ولی ا/ت هیچ جا نمیره
-----------
قسمت بعدی قسمت اخره
۱۷.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.