من مقصر نیستم
من مقصر نیستم
پارت¹
جین:لیام دیگه نسپرم بهت دیگه خوب؟؟
لیام:بابا چند بار میگی فهمیدم
رز:ببین تو الان سال اخر دبیرستانی کاری نکن که اسمت بیوفته تو دهن مردم
جین:من دیگه مدرسه عوض نمیکنماااا
لیام:چشم مامان و بابای مهربونممم
رز:*خنده*چاپلوسی نکن برو مدرست
جین:برو دیرت نشه
لیا:خدافظ*رفت*
جین:خداکنه شر درست نکنه
رز:خو بچس دیگه
جین:اون؟؟اون بچس؟الان ۱۸ سالش شده
رز:ولی هنوز ی بچس
جین:باشه بابا مارو کشتی با بچت
رز:*خنده*خوب توم برو دیرت میشه ها
جین:چشم خانومم*از لبش بوسید و ازش خداحافظی کرد و رفت*
...جین...
لیام ی پسر شر و شیطون بود ، البته چه فرض کنم مث قلدرا رفتار میکنه البته ن برای من و مادرش تا الان کلی مدرسه عوض کرده ، اونم بخاطر اینکه هر روز ی نفر و کتک میزنه ، کلی تنبیهش کردیم اما کار ساز نبود؛ امیدوارم روز اول مدرسه ی جدیدش دوباره گند نزنه.
...لیام...
وقتی از خونه زدم بیرون به فیلیکس زنگ زدم:
الو فیلیکس؟
فی:الو لیام کجایی؟
لیام:جلوی در خونمون تو کجایی؟
فی:منم رسیدم... پشت سرت
لیام تلفن و قط کرد و برگشت:
چطوری پسر؟خیلی وقته ندیدمت
فی:خوبم بریم که دیر نشه
لیام:اوکی بریم
...مدرسه...
لیام:واو پسر اینجا چ باهاله
فی:تازه کجاشو دیدی میتونیم با هم کلی خوش بگزرونیم
لیام:بزن بریم
داشتیم میرفتیم سر کلاس که به ی دختر برخورد کردم
میا:ببخشید*داشت میرفت*
لیام:وایستا ببینم
میا برگشت:بله؟؟
لیام:چرا مراقب نیستی؟
میا:معذرت خواهی که کردم
لیام:ولی منم نگفتم قبوله
میا:میشه بعدا راجبش حرف بزنیم من کار دارم باید سریع برم
لیام:ن نمیشه
میا:به درک*سریع از اونجا دور شد*
لیام خواست بره دنبالش
فی:ولش کن بیا بریم بعدا حسابشو میرسی
لیام:اوکی
...بعد مدرسه...
لیام:پس چرا نمیاد؟
فی:شاید رفته
لیام:ولی خیلی منتظر بودیم و اصلا جایی نرفتیم همش همینجا بودیم که
فی:میخوای بریم فردا شاید ببینیمش
لیام:اوکی بریم
...خونه...
جین:چرا نمیاد؟
رز:نگران نباش الاناس که برسه
جین:اگه دردسر درست کرده باشه چی ؟
رز: گفتم که نگران چیزی نباش خوب؟
جین:اوکی *اومد و رز و بوسید*
...لیام...
از فیلیکس خداحافظی کردم و رفتم در رو باز کردم و رفتم خونه که دیدم بله مامان بابام دارن همو میبوسن انگار صدای در و نشنیدن ، ی سرفه الکی کردم که از هم جدا شدن
جین:اع اومدی پسرم؟
لیام:بله
رز:خسته نباشی
لیام:سلامت باشین
رز:بیاین بریم شام بخوریم حاضره
جین:تو برو الان ما هم میایم
رز:اوکی*رفت*
لیام اومد پیش جین: ای کلک اگه من نمیومدم کار به جاهای باریک میکشین نه؟😏
جین:اولا شما غلط میکردی دیر میومدی دوماً زن خودم هرکاری بخوام باهاش می کنم😒
لیام:ولی مادر منم هستا
جین: قبل از اینکه مادر شما باشه همسر من بوده
...
پارت¹
جین:لیام دیگه نسپرم بهت دیگه خوب؟؟
لیام:بابا چند بار میگی فهمیدم
رز:ببین تو الان سال اخر دبیرستانی کاری نکن که اسمت بیوفته تو دهن مردم
جین:من دیگه مدرسه عوض نمیکنماااا
لیام:چشم مامان و بابای مهربونممم
رز:*خنده*چاپلوسی نکن برو مدرست
جین:برو دیرت نشه
لیا:خدافظ*رفت*
جین:خداکنه شر درست نکنه
رز:خو بچس دیگه
جین:اون؟؟اون بچس؟الان ۱۸ سالش شده
رز:ولی هنوز ی بچس
جین:باشه بابا مارو کشتی با بچت
رز:*خنده*خوب توم برو دیرت میشه ها
جین:چشم خانومم*از لبش بوسید و ازش خداحافظی کرد و رفت*
...جین...
لیام ی پسر شر و شیطون بود ، البته چه فرض کنم مث قلدرا رفتار میکنه البته ن برای من و مادرش تا الان کلی مدرسه عوض کرده ، اونم بخاطر اینکه هر روز ی نفر و کتک میزنه ، کلی تنبیهش کردیم اما کار ساز نبود؛ امیدوارم روز اول مدرسه ی جدیدش دوباره گند نزنه.
...لیام...
وقتی از خونه زدم بیرون به فیلیکس زنگ زدم:
الو فیلیکس؟
فی:الو لیام کجایی؟
لیام:جلوی در خونمون تو کجایی؟
فی:منم رسیدم... پشت سرت
لیام تلفن و قط کرد و برگشت:
چطوری پسر؟خیلی وقته ندیدمت
فی:خوبم بریم که دیر نشه
لیام:اوکی بریم
...مدرسه...
لیام:واو پسر اینجا چ باهاله
فی:تازه کجاشو دیدی میتونیم با هم کلی خوش بگزرونیم
لیام:بزن بریم
داشتیم میرفتیم سر کلاس که به ی دختر برخورد کردم
میا:ببخشید*داشت میرفت*
لیام:وایستا ببینم
میا برگشت:بله؟؟
لیام:چرا مراقب نیستی؟
میا:معذرت خواهی که کردم
لیام:ولی منم نگفتم قبوله
میا:میشه بعدا راجبش حرف بزنیم من کار دارم باید سریع برم
لیام:ن نمیشه
میا:به درک*سریع از اونجا دور شد*
لیام خواست بره دنبالش
فی:ولش کن بیا بریم بعدا حسابشو میرسی
لیام:اوکی
...بعد مدرسه...
لیام:پس چرا نمیاد؟
فی:شاید رفته
لیام:ولی خیلی منتظر بودیم و اصلا جایی نرفتیم همش همینجا بودیم که
فی:میخوای بریم فردا شاید ببینیمش
لیام:اوکی بریم
...خونه...
جین:چرا نمیاد؟
رز:نگران نباش الاناس که برسه
جین:اگه دردسر درست کرده باشه چی ؟
رز: گفتم که نگران چیزی نباش خوب؟
جین:اوکی *اومد و رز و بوسید*
...لیام...
از فیلیکس خداحافظی کردم و رفتم در رو باز کردم و رفتم خونه که دیدم بله مامان بابام دارن همو میبوسن انگار صدای در و نشنیدن ، ی سرفه الکی کردم که از هم جدا شدن
جین:اع اومدی پسرم؟
لیام:بله
رز:خسته نباشی
لیام:سلامت باشین
رز:بیاین بریم شام بخوریم حاضره
جین:تو برو الان ما هم میایم
رز:اوکی*رفت*
لیام اومد پیش جین: ای کلک اگه من نمیومدم کار به جاهای باریک میکشین نه؟😏
جین:اولا شما غلط میکردی دیر میومدی دوماً زن خودم هرکاری بخوام باهاش می کنم😒
لیام:ولی مادر منم هستا
جین: قبل از اینکه مادر شما باشه همسر من بوده
...
۴۸.۷k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.