تمام دین و دنیایم فدای درد سرهایت

تمامِ دین و دنیایم، فدای دردِ سرهایت
چه دردی میکشم وقتی، که دورم از نفسهایت

شبیه آدمِ برفی، اگر تنها ترین باشم
تورا اینگونه میخواهم، تورا تنهای تنهایت

کسی جز من چه میفهمد؟؟ کسی جز من چه میداند
چه عشقی دارد این بوسیدنِ ردِّ قدمهایت

من اینجا در زمین آدم، تو ماهِ آسمانهایی
عجب راه درازی هست، تا آغازِ دنیایت

مرا اینگونه باور کن، کمی عاشق، کمی خسته
تو هم گاهی مدارا کن، تو با چشمانِ زیبایت
دیدگاه ها (۴)

جمعه ها شعرِ من انگار تو را می خواند قلم و کاغذ و خودکار تو ...

مثل گیسویے ڪہ باد آن را پریشان می‌ڪندهر دلے را روزگارے عشق و...

خواب دیدم ما را بریدند... و به کارخانه چوب بری بردند... آن ...

زلف او دام است و خالش دانه‌ی آن دام و منبر امید دانه‌ای افتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط