بازیگران زندگی
بازیگران زندگی
part83
(ویو ا.ت)
وقتی از سلول اومدیم بیرون جین یه نگاه ناراحت به دست منو جونگکوک انداخت که دست همو گرفته بودیم یه لبخند به من زد و اومد نزدیکم
جین : خوبی؟چیزی احتیاج نداری؟
ا.ت : نه خوبم
جین :خوبه
و روبه جونگکوک کرد
جین : مواظبش باش
جونگکوک : من همیشه مواظبشم
و بعد جین سری براش تکون داد و رفت پیش هانتر
جین : من دیگه میرم
هانتر : بزار به دستیارم بگم برسونتت
جین : نه احتیاجی نیست خودم میرم...خداحافظ
ا.ت : جین وایسا
جین وایساا و بهم نگاه کرد منم دست کوک رو ول کردم و رفتم سمت جین آروم بهش گفتم
ا.ت : باید باهم حرف بزنیم
جین : حرف؟باشه بگو
ا.ت : اینجا نمیشه
نگاه گیجی به من انداخت و بعدش به جونگکوک
جین : نکنه به خاطر جونگکوک حرف نمیزنی؟
ا.ت : آره
خنده ای کرد
جین : فکر کردم همه چیز رو بهش میگی
ا.ت : لطفا از این فکرا نکن
جین : خیلی خب میخوای کجا حرف بزنیم؟
ا.ت : میشه امشب بیای بار؟
صداش رو یکم بلند کرد و گفت
جین : بار؟!
ا.ت : هیس...آره بار
جین : هممم...باشه لوکیشنش رو برام بفرست
گوشیم رو در آوردم و لکیشن رو براش فرستادم یه نگاهی به جونگکوک کردم که داشت مشکوک نگاه میکرد سریع نگاهمو ازش گرفتم و دادم جین
ا.ت : امشب ساعت ۹ اونجا باش
جین : خیلی خب
یه لبخندی بهش زدم و به چشماش نگاه کردم...چشماش خیلی قشنگه ، به خودم اومدم و نگاهمو از چشماش گرفتم اون هم همینکار رو کرد
جین : پس شب ساعت ۹ میبینمت
ا.ت : خیلی خب خداحافظ
جین : خداحافظ
وقتی خواست بره یه چشمک بهم زد و رفت
...
ادامه دارد🦋🕸
part83
(ویو ا.ت)
وقتی از سلول اومدیم بیرون جین یه نگاه ناراحت به دست منو جونگکوک انداخت که دست همو گرفته بودیم یه لبخند به من زد و اومد نزدیکم
جین : خوبی؟چیزی احتیاج نداری؟
ا.ت : نه خوبم
جین :خوبه
و روبه جونگکوک کرد
جین : مواظبش باش
جونگکوک : من همیشه مواظبشم
و بعد جین سری براش تکون داد و رفت پیش هانتر
جین : من دیگه میرم
هانتر : بزار به دستیارم بگم برسونتت
جین : نه احتیاجی نیست خودم میرم...خداحافظ
ا.ت : جین وایسا
جین وایساا و بهم نگاه کرد منم دست کوک رو ول کردم و رفتم سمت جین آروم بهش گفتم
ا.ت : باید باهم حرف بزنیم
جین : حرف؟باشه بگو
ا.ت : اینجا نمیشه
نگاه گیجی به من انداخت و بعدش به جونگکوک
جین : نکنه به خاطر جونگکوک حرف نمیزنی؟
ا.ت : آره
خنده ای کرد
جین : فکر کردم همه چیز رو بهش میگی
ا.ت : لطفا از این فکرا نکن
جین : خیلی خب میخوای کجا حرف بزنیم؟
ا.ت : میشه امشب بیای بار؟
صداش رو یکم بلند کرد و گفت
جین : بار؟!
ا.ت : هیس...آره بار
جین : هممم...باشه لوکیشنش رو برام بفرست
گوشیم رو در آوردم و لکیشن رو براش فرستادم یه نگاهی به جونگکوک کردم که داشت مشکوک نگاه میکرد سریع نگاهمو ازش گرفتم و دادم جین
ا.ت : امشب ساعت ۹ اونجا باش
جین : خیلی خب
یه لبخندی بهش زدم و به چشماش نگاه کردم...چشماش خیلی قشنگه ، به خودم اومدم و نگاهمو از چشماش گرفتم اون هم همینکار رو کرد
جین : پس شب ساعت ۹ میبینمت
ا.ت : خیلی خب خداحافظ
جین : خداحافظ
وقتی خواست بره یه چشمک بهم زد و رفت
...
ادامه دارد🦋🕸
- ۵.۲k
- ۲۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط