بازیگران زندگی

بازیگران زندگی

part8۴

(ویو ا.ت)
بهم یه چشمک زد و رفت منم بدون اینکه حتی متوجه بشم یه لبخند روی لبم اومد یهو یک نفر دم گوشم زمزمه کرد...
کوک : به چی میخندی؟
از ترس پریدم هوا ، سمت اون میچرخم و میگویم
ا.ت : چـ...چی؟!من خندیدم؟
کوک : آره تو خندیدی...بهت چی گفت که انقدر خوشحال شدی؟
ا.ت : چیز مهمی نبود
به سمت من خم شد و زمزمه کرد...
کوک : پس چیز مهمی نبوده؟اگه راستشو نگی تنبیه بدی در انتظارته
ا.ت : ....
کوک : پس نمیگی نه؟
______(عمارت جئون جونگکوک)______
ساعت ۶ غروب :
(ویو نویسنده)
ا.ت که خیلی خسته بود و داشت با یک دستمال زمین عمارت رو میسابید با خودش گفت :
ا.ت : تقاص این کارت رو پس میدی
جونگکوک که روی یک مبل راحت و گرون نشسته بود و به ا.ت نگاه میکرد گفت
کوک : چیزی گفتی نشنیدم؟
ا.ت : نه چیزی نگفتم
و بعد ا.ت دوباره با خودش زمزمه کرد:
ا.ت : فکر میکردم فرشته شدی اما بازم همون شیطانی جئون جونگکوک
کوک : میدونم که یه شیطانم بهت گفتم بهم بگو که جین چی بهت گفت وگرنه تنبیه میشی
ا.ت با خودش گفت : بدبخت شدم چطوری شنید چی بهش گفتم؟
کوک : ...و حالا اگر نمیخوای بیشتر تنبیه بشی حرف نزن و کارت ر انجام بده
ا.ت نفس کلافه ای کشید و با حرص محکم تکه پارچه ی سفید رو بیشتر روی رمین میکشید
(ویو ا.ت)
این زمین از منم تمیز تره اخه چرا میگه باید تمیزشون کنم
(نیم ساعت بعد:)
کوک : خب نوبت پله هاست
ا.ت : تموم نشده؟!!
کوک : نه خانوم کوچولو حالا حالا ها مونده
شیطان بی رحم(البته بچمون یه فرشته س)
بلند شدم جارو ر برداشتم و دستمال رو شستم و بعدش رفتم سمت پله ها اول نرده هاشو با دستمال تمیز کردم و بعد با جارو ‌پله هارو تمیز کردم
ا.ت : جونگکوکا ، تموم شد
کوک : میتونی بری باغ و گل ها رو آب بدی
ا.ت : چی؟!!من دیگه کاری انجام نمیدم
کوک : که انجام نمیدی؟
ا.ت : نه انجام نمیدم
جونگکوک بلند شد و اومد سمت من براید استایل بغلم کرد و خوابوندم روی مبل و خودش روم خیـ.مه زد
ا.ت : جونگکوکا چیکار میکنی؟!!
کوک : گفتم شاید جایزه بخوای
ا.ت : چه جایز...
قبل از اینکه بتونم حرفم رو بزنم لب.هاش رو روی لب.هام گذاشت و یک بو.سه ی طولانی اما آروم کرد ،وقتی ازم جدا شد با تعجب بهش نگاه کردم پوزخندی بهم زد و گفت
کوک : مگه اولین بارته؟ چرا انقدر تعجب کردی؟
ا.ت : نه هیچی نیست
...
ادامه دارد🦋🕸

پارت عجیبی بود😔💗
دیدگاه ها (۶)

بازیگران زندگیpart86(ویو ا.ت)جیوو لبخندی زد و لباس رو سمت من...

بازیگران زندگیpart87(ویو ا.ت)که یهو یکی در رو باز کرد وقتی ن...

بازیگران زندگیpart83(ویو ا.ت)وقتی از سلول اومدیم بیرون جین ی...

بازیگران زندگیpart82(ویو نویسنده)بعد از چند دقیقه از هم جدا ...

تکپارتی اسمات کوک درخواستی

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط