کوک شلاغش رو درآورد و بعدش ا.ت میزد ا.ت بیهوش شده بود ولی
کوک شلاغش رو درآورد و بعدش ا.ت میزد ا.ت بیهوش شده بود ولی کوک انقدر زیاد کتک ش زد که ا.ت بیدار شد کوک یا شلاغ میزد به کمر و شکم ا.ت از دهن ا.ت یه ذره خون امد بیرون چون صبحونه نخورده بود
بعد چند مین کتک زدن ا.ت کوک خسته شد و رفت موهای ا.ت رو گرفت
کوک:دیگه از این غلط ها نمیکنی فهمیدی
ا.ت:.....
کوک موهای ا.ت رو محکم تر میکشه
کوک:فهمیدی(باداد)
ا.ت:ا...ره
کوک:خوبه
کوک میره و ا.ت تو خوش جمع میشه وشروع میکنه به گریه کردن چند دقیقه بعد آرم میشه بلند میشه دستش رو میگره به دیوار چون نمی تونه تعادلش رو حفظ کنه دستش رو گرفت به دیوار که یهو دیوار مثل در باز میشه ا.ت میره نگاه میندازه میره داخل ولی وقتی دید یکی از خدمتکارا دراه میاد سریع از در رو می بنده و از اتاق میره بیرون میره تو اتاق خودش (اتاق خدمتکار یه اتاق کوچیک وفقط یه تخت و یه میز صندلی داره و یه حموم خیلی کو چیک البته ) رفتم حموم اب وان رو پر اب گرم کردم لباسام رو داوردم رفتم داخل وان اولش زخمام میسوخت ولی بعدش بهتر شد به دستام یه نگاه کردم بدجور زخمی شده بود امیدوارم مامانم کرم داشته باشه البته مامان واقعی نیست ولی اون منو از بچگی تا الان بزرگم کرده مثل مامان خودم میمونه هرچند از مامان واقعی بهتره ولی وقتی امد به این امارت اون همیشه مراقب بود ولی الان یکم پیر شده
اهه بسه دیگه پاشم خودمو بشورم
(چندمین بعد)
از حموم امد بیرون موها رو خشک کردم بعدش موهام رو بستم رفتم پیش مامانم
مامانم همیشه تو باغچه بود کارای اونجا به دوش مامانم بود البته مامانم به بقیه خدمتکارا میگه چیکار کنن و چیکار نکنن ولی نمیدونه اونا میندازن بگردن من رفتم پیشش
داشت برگ های اصافی دختر های که به شکل حیوون بودن رو می چید
ا.ت:اوما (اوما به کره ای یعنی مامان)
اوما:دخترم کجا بودی همه جا رو دنبالت گشتم
ا.ت:خوب راستش ارباب داشت دوباره منو میزد .... کرم داری تا به زخمام بزنم
مامان ا.ت امد سمت ا.ت صورتش رو با دست هاش قاب کرد
اوما:اخه واسه چی ایندفعه چیکار کردی مگه نگفتم هرچی ارباب گفت بگی چشم.....
ا.ت:اوما من کاری نکردم هر موقعه عصبی میشه منو میزنه ولش اینا رو من گشنه مه
اوما:چرا...بیبنم گشنه بودی زدت وای خدا بیا بریم تو اتاق من کار منم الان تموم شد
ا.ت:باشه
منو اوما باهم رفتیم تو اتاقش بهم غذا داد وقتی تموم شده کرمم زد رو دستمام و رو شکمم زد کبود شده بود
اوما:اگه من نباشم چیکار میکنی
ا.ت:تو همیشه هستی تو هیچوقت ولم نمیکنی دیگه اوووما(با لحنه خیلی لوسی )
اوما:منظورم اون نبود فردا شنبه س(شنبه و یکشنه تو کره تعطیل)
ا.ت:یعنی تا دو روز نیستی چرا نرو
اوما:شرمنده دخترم ولی وقتی امد واست کلی چیز میز میخرم
ا.ت:واقعن
اوما:هوم
ا.ت:باشه
ا.ت بعدش مامانش رو بغل میکنه
ا.ت:اگه تو نبودی تا الان میمردم ولی تو خیلی خوبی منو مثل دختر خودت بزرگ کردی ..... راستی اوما تا حالا عاشق شدی
اوما:تو برو به کارات برس انقدر سرت رو تو هر کار نکن .. عاعا بیبن شب شده ساعت۹ شب برو بخواب
ا.ت:چی میگی اوما یعنی حموم کردن و غذا خوردن من انقدر طول کشید وای من شام درست نکردم
اوما:لازم نیست امشب ارباب جای مهمونه
ا.ت:واقعن پس من میرم
اوما:باشه برو
رفتم تو اتاقم امشب خیلی خسته لباسام رو عوض کردم خوابیدم
(فردا صبح)
از خواب بیدار شدم هیچ کس تو امارت نبود اوما خیلی زود رفت بود تو امارت تنها بودم بهم خیلی حال دادم غدا درست کردم خوردم هر غلطی دلم خواست کردم رفتم تو حیاط دیدم که ارباب در میاد اینجا لباسشم پاره بود شکمشم زخمی بود انگار یکی گلوله زد بود تا دم در امد افتاد زمین (در شون از این در میله ای ها س) رفتم در رو باز کردم .......
(خماریییییییییی)
شرط
لایک ۳۰
کامنت ۵۰
بچه ها لطفا فیک مال من باش هم رو حمایت کنین راستی اسم این فیک بیبی کوچولو
بعد چند مین کتک زدن ا.ت کوک خسته شد و رفت موهای ا.ت رو گرفت
کوک:دیگه از این غلط ها نمیکنی فهمیدی
ا.ت:.....
کوک موهای ا.ت رو محکم تر میکشه
کوک:فهمیدی(باداد)
ا.ت:ا...ره
کوک:خوبه
کوک میره و ا.ت تو خوش جمع میشه وشروع میکنه به گریه کردن چند دقیقه بعد آرم میشه بلند میشه دستش رو میگره به دیوار چون نمی تونه تعادلش رو حفظ کنه دستش رو گرفت به دیوار که یهو دیوار مثل در باز میشه ا.ت میره نگاه میندازه میره داخل ولی وقتی دید یکی از خدمتکارا دراه میاد سریع از در رو می بنده و از اتاق میره بیرون میره تو اتاق خودش (اتاق خدمتکار یه اتاق کوچیک وفقط یه تخت و یه میز صندلی داره و یه حموم خیلی کو چیک البته ) رفتم حموم اب وان رو پر اب گرم کردم لباسام رو داوردم رفتم داخل وان اولش زخمام میسوخت ولی بعدش بهتر شد به دستام یه نگاه کردم بدجور زخمی شده بود امیدوارم مامانم کرم داشته باشه البته مامان واقعی نیست ولی اون منو از بچگی تا الان بزرگم کرده مثل مامان خودم میمونه هرچند از مامان واقعی بهتره ولی وقتی امد به این امارت اون همیشه مراقب بود ولی الان یکم پیر شده
اهه بسه دیگه پاشم خودمو بشورم
(چندمین بعد)
از حموم امد بیرون موها رو خشک کردم بعدش موهام رو بستم رفتم پیش مامانم
مامانم همیشه تو باغچه بود کارای اونجا به دوش مامانم بود البته مامانم به بقیه خدمتکارا میگه چیکار کنن و چیکار نکنن ولی نمیدونه اونا میندازن بگردن من رفتم پیشش
داشت برگ های اصافی دختر های که به شکل حیوون بودن رو می چید
ا.ت:اوما (اوما به کره ای یعنی مامان)
اوما:دخترم کجا بودی همه جا رو دنبالت گشتم
ا.ت:خوب راستش ارباب داشت دوباره منو میزد .... کرم داری تا به زخمام بزنم
مامان ا.ت امد سمت ا.ت صورتش رو با دست هاش قاب کرد
اوما:اخه واسه چی ایندفعه چیکار کردی مگه نگفتم هرچی ارباب گفت بگی چشم.....
ا.ت:اوما من کاری نکردم هر موقعه عصبی میشه منو میزنه ولش اینا رو من گشنه مه
اوما:چرا...بیبنم گشنه بودی زدت وای خدا بیا بریم تو اتاق من کار منم الان تموم شد
ا.ت:باشه
منو اوما باهم رفتیم تو اتاقش بهم غذا داد وقتی تموم شده کرمم زد رو دستمام و رو شکمم زد کبود شده بود
اوما:اگه من نباشم چیکار میکنی
ا.ت:تو همیشه هستی تو هیچوقت ولم نمیکنی دیگه اوووما(با لحنه خیلی لوسی )
اوما:منظورم اون نبود فردا شنبه س(شنبه و یکشنه تو کره تعطیل)
ا.ت:یعنی تا دو روز نیستی چرا نرو
اوما:شرمنده دخترم ولی وقتی امد واست کلی چیز میز میخرم
ا.ت:واقعن
اوما:هوم
ا.ت:باشه
ا.ت بعدش مامانش رو بغل میکنه
ا.ت:اگه تو نبودی تا الان میمردم ولی تو خیلی خوبی منو مثل دختر خودت بزرگ کردی ..... راستی اوما تا حالا عاشق شدی
اوما:تو برو به کارات برس انقدر سرت رو تو هر کار نکن .. عاعا بیبن شب شده ساعت۹ شب برو بخواب
ا.ت:چی میگی اوما یعنی حموم کردن و غذا خوردن من انقدر طول کشید وای من شام درست نکردم
اوما:لازم نیست امشب ارباب جای مهمونه
ا.ت:واقعن پس من میرم
اوما:باشه برو
رفتم تو اتاقم امشب خیلی خسته لباسام رو عوض کردم خوابیدم
(فردا صبح)
از خواب بیدار شدم هیچ کس تو امارت نبود اوما خیلی زود رفت بود تو امارت تنها بودم بهم خیلی حال دادم غدا درست کردم خوردم هر غلطی دلم خواست کردم رفتم تو حیاط دیدم که ارباب در میاد اینجا لباسشم پاره بود شکمشم زخمی بود انگار یکی گلوله زد بود تا دم در امد افتاد زمین (در شون از این در میله ای ها س) رفتم در رو باز کردم .......
(خماریییییییییی)
شرط
لایک ۳۰
کامنت ۵۰
بچه ها لطفا فیک مال من باش هم رو حمایت کنین راستی اسم این فیک بیبی کوچولو
۱۴.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.