7برادر ناتنی
7برادر ناتنی
#پارت 3
رفتیم سمت ماشیتا که وقتی درو باز کردم با هفت تا پسر مواجه شدم اون اون چیز بود اها یادم افتاد بز کوهی
اره مثل بز کوهی داشتن به من نگاه میکردن خیلی دوست داشتم بهشون انگشتی که خیلی بهش علاقه داشتم
رو نشون بدم بهشون ولی ندادم و سر سرنگین رفتم نشستنم صندلی اخر لامصب انگار ون بود همشون یه جوری بودن یکیش خوشگل یکیش ....
یکیش بود سرش تو کتابش بود و خیلی مودبانع سلام داد یکیش
که نیومده داشت از خ.دش برام تعریف میکرد
اونیکی روی صندلی ها خوابیده بود
اون یکی داشت میرقصید
اون یکی هم تا من وارد شدم تا الان که5ثانیه هس اینجام 20بار از صندلی افتاد
اون یکی هم که داشت با لبخندی شرور نگاه میکرد
اون یکی هم هم داشت شیرموز میخورد هم بهم نگا میکرد
یه سرفه ای کردم و ایر پادم رو. گذاشتم توی گوشم
یعد چند مین رسیدیم خونهدرسته خیلیییییییی بزرگ بود ولی به روی خودم نیاوردم که نگن دختر ندید پدیدی هس داشتیم میرفتیم که یهو پسره اومد گفت
پسره : سلام من جیهوپم
از رفتارش و حرف زدنش خیلی خـشم اومد خیلی پسر شازژی بود همه حارو بم نشون داد و گفت بریم خونه رفتیم و همشونو شناختم و دیدم خیلی پسر های خوبی هستن
چند روز بعد که گذشت مامان و بابا رفتن خارج از کشور
من دختر 12ساله باشه مشت پسر تک وتنها توی خونه استفرالاه دختر این چه فکرایی هس تو میکنی
رفتم پایین با همشون خیلی راحت شده بودم و فهمیده بودم مامانش 7بار بچه زاییده اما هیچکدوم دختر نبود اومده بودن از پرورشگاه بیارن
رفتم پای تلوزیون و پفیلا به دس داشتم فیلم نگاه میکردم که فیلمی توجهمو جلب کرد
گفتم اونا هم که خونه نیستن و من راحتم و نشستم فیلم دیدم که یهو
یه صحنه +30اومد داشتم از خودم خجالت میکشیدم و که یهو ....
#پارت 3
رفتیم سمت ماشیتا که وقتی درو باز کردم با هفت تا پسر مواجه شدم اون اون چیز بود اها یادم افتاد بز کوهی
اره مثل بز کوهی داشتن به من نگاه میکردن خیلی دوست داشتم بهشون انگشتی که خیلی بهش علاقه داشتم
رو نشون بدم بهشون ولی ندادم و سر سرنگین رفتم نشستنم صندلی اخر لامصب انگار ون بود همشون یه جوری بودن یکیش خوشگل یکیش ....
یکیش بود سرش تو کتابش بود و خیلی مودبانع سلام داد یکیش
که نیومده داشت از خ.دش برام تعریف میکرد
اونیکی روی صندلی ها خوابیده بود
اون یکی داشت میرقصید
اون یکی هم تا من وارد شدم تا الان که5ثانیه هس اینجام 20بار از صندلی افتاد
اون یکی هم که داشت با لبخندی شرور نگاه میکرد
اون یکی هم هم داشت شیرموز میخورد هم بهم نگا میکرد
یه سرفه ای کردم و ایر پادم رو. گذاشتم توی گوشم
یعد چند مین رسیدیم خونهدرسته خیلیییییییی بزرگ بود ولی به روی خودم نیاوردم که نگن دختر ندید پدیدی هس داشتیم میرفتیم که یهو پسره اومد گفت
پسره : سلام من جیهوپم
از رفتارش و حرف زدنش خیلی خـشم اومد خیلی پسر شازژی بود همه حارو بم نشون داد و گفت بریم خونه رفتیم و همشونو شناختم و دیدم خیلی پسر های خوبی هستن
چند روز بعد که گذشت مامان و بابا رفتن خارج از کشور
من دختر 12ساله باشه مشت پسر تک وتنها توی خونه استفرالاه دختر این چه فکرایی هس تو میکنی
رفتم پایین با همشون خیلی راحت شده بودم و فهمیده بودم مامانش 7بار بچه زاییده اما هیچکدوم دختر نبود اومده بودن از پرورشگاه بیارن
رفتم پای تلوزیون و پفیلا به دس داشتم فیلم نگاه میکردم که فیلمی توجهمو جلب کرد
گفتم اونا هم که خونه نیستن و من راحتم و نشستم فیلم دیدم که یهو
یه صحنه +30اومد داشتم از خودم خجالت میکشیدم و که یهو ....
۷.۱k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.