~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من ~~~
پارت : ۳۶
+از اینجا هر چی گفتی انجام دادم اما از همین لحظه به بعد تو راه خودتو میری من راه خودمو
راهمو کج کردم ک برم یهو بازو مو گرفت و برم گردوند
_کجا
شناسنامه ها رو بالا آورد و پچ زد
_اینجا چی ثبت شده؟
اینجا ثبت شده ک تو از نظر قانونی و شرعی زنمی
پس بی دق دقه راه بیوفت بریم ک کار دارم (آروم/ حرصی)
با بغض نگاهش کردم
+این انصاف نیست ،
_خیلیم انصافه ، زود باش برو تو ماشین
تو کل راه آروم اشک ریختم
اهههههه بسه ا.ت ت از دخترای نازک نارنجی بدت میومد از اینک احساسی باشی خوشت نمیومد حالا چرا داری مث اونا اشک میریزی؟
بسه دیگ
[پرش زمانی به شب]
از حموم اومدم بیرون ک تهیونگ رو نشسته رو تخت دیدم بدون اینک تحویلش بگیرم ب سمت میز لوازم آرایشی م رفتم و مو هامو خشک کردم ناگهان دست هایی سمت باسنم حس کردم
برگشتم دیدم تهیونگ خمار نگام میکنه
+الان نه تهیونگ (حول)
_پس کی
مکثی کرد و کوتاه گفت
_بیبی
یهو براید استایل بغلم کرد و ب سمت تخت برد
+از اینجا هر چی گفتی انجام دادم اما از همین لحظه به بعد تو راه خودتو میری من راه خودمو
راهمو کج کردم ک برم یهو بازو مو گرفت و برم گردوند
_کجا
شناسنامه ها رو بالا آورد و پچ زد
_اینجا چی ثبت شده؟
اینجا ثبت شده ک تو از نظر قانونی و شرعی زنمی
پس بی دق دقه راه بیوفت بریم ک کار دارم (آروم/ حرصی)
با بغض نگاهش کردم
+این انصاف نیست ،
_خیلیم انصافه ، زود باش برو تو ماشین
تو کل راه آروم اشک ریختم
اهههههه بسه ا.ت ت از دخترای نازک نارنجی بدت میومد از اینک احساسی باشی خوشت نمیومد حالا چرا داری مث اونا اشک میریزی؟
بسه دیگ
[پرش زمانی به شب]
از حموم اومدم بیرون ک تهیونگ رو نشسته رو تخت دیدم بدون اینک تحویلش بگیرم ب سمت میز لوازم آرایشی م رفتم و مو هامو خشک کردم ناگهان دست هایی سمت باسنم حس کردم
برگشتم دیدم تهیونگ خمار نگام میکنه
+الان نه تهیونگ (حول)
_پس کی
مکثی کرد و کوتاه گفت
_بیبی
یهو براید استایل بغلم کرد و ب سمت تخت برد
۷.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.