عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت شصت و نه
وقتی رسیدم بیمارستان ایوب را برده بودند،اتاق مراقبت های ویژه،از پنجره ی مات اتاق سرک میکشیدم چند نفری بالای سرش بودند و نمیدیدم چه کار میکنند...
از دلشوره و اضطراب نمیتوانستم بنشینم....
چند بار راهرو را رفتم و امدم و هر بار از پنجره نگاه کردم....
دکتر ها هنوز توی ای سی،یو بودند
پرستار با یک لوله ازمایش بیرون امد "خانم این را ببرید ازمایشگاه"
اشکم را پاک کردم...
لوله را گرفتم و دویدم سمت ازمایشگاه....
خانم پشت میز گوشی،را گذاشت...
لوله را ب طرفش دراز کردم "گفتند این را ازمایش کنید"
همانطور ک روی برگه چیزهایی مینوشت،گفت
"""مریض شما فوت شد"""
ادامه دارد...
قسمت شصت و نه
وقتی رسیدم بیمارستان ایوب را برده بودند،اتاق مراقبت های ویژه،از پنجره ی مات اتاق سرک میکشیدم چند نفری بالای سرش بودند و نمیدیدم چه کار میکنند...
از دلشوره و اضطراب نمیتوانستم بنشینم....
چند بار راهرو را رفتم و امدم و هر بار از پنجره نگاه کردم....
دکتر ها هنوز توی ای سی،یو بودند
پرستار با یک لوله ازمایش بیرون امد "خانم این را ببرید ازمایشگاه"
اشکم را پاک کردم...
لوله را گرفتم و دویدم سمت ازمایشگاه....
خانم پشت میز گوشی،را گذاشت...
لوله را ب طرفش دراز کردم "گفتند این را ازمایش کنید"
همانطور ک روی برگه چیزهایی مینوشت،گفت
"""مریض شما فوت شد"""
ادامه دارد...
۳.۷k
۲۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.