عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت هفتاد و یک
چند لحظه بعد دکتر روی بدن ایوب خم شده بود و با مشت به سینه ایوب میکوبید....
نگاهش کردم .....
اشک میریخت و ب ایوب ماساژ قلبی میداد.....
سوت ممتد دستگاه قطع و وصل شد و پرستار ها دویدند سمت تخت.....
دکتر میگفت "مظلومیت شما ایوب را نجات داد"
ادامه دارد...
قسمت هفتاد و یک
چند لحظه بعد دکتر روی بدن ایوب خم شده بود و با مشت به سینه ایوب میکوبید....
نگاهش کردم .....
اشک میریخت و ب ایوب ماساژ قلبی میداد.....
سوت ممتد دستگاه قطع و وصل شد و پرستار ها دویدند سمت تخت.....
دکتر میگفت "مظلومیت شما ایوب را نجات داد"
ادامه دارد...
- ۳۲۷
- ۲۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط