خلاصه عشق 🤎✨
خلاصه عشق 🤎✨
پارت 5🤎✨
بعد از اینکه ناهار خوردیم میز رو جمع کردیم من رفتم سمت ماشین ظرفشویی ظرفا به کمک جیمین چیدم تو ماشین ظرفشویی بعد دوباره رفتم بالا این سری برای تکالیف موسیقی هم گیتار هم پیانو نشسته بودم داشتم پیانو میزدم بعد از تقریبا دو ساعت رفتم پایین دیدم همشون جمع شدن دور میز
رفتم آشپزخونه که تهیونگ اونجا بود داشت ظرفا رو از ماشین ظرفشویی در می آورد
+ممنون ولی خودم در می آوردم
ــ کاری نکردم
+از اینجا به بعدو من انجام میدم برو باهاشون بازی کن
-- بازی نمیکنن
همینطور که ظرفا رو دز می اوردم گفتم
+پس چیکار میکنن
ــ منتظرن اعلام کنن
+چی رو؟
ــ منتظرن ببین قبول میشن یا نه؟
+ نمیفهمم تو چی باید قبول شن؟
ــ یعنی نمیدونی جونگکوک چیزی به تو نگفته؟
+ یااااا چیشده؟
-- ما میخوایم یه بند داشته باشیم
+چیییییی؟
ظرفا رو گذاشتم همونجا دویدم سمت جونگکوک گرد دور یه میز نشسته بودن از پشت لباسش گرفتم و کشیدمش عقب که کمی عقب تر از جونگکوک افتادم و اون هم جلوم افتاد رفتم نشستم روش و یقش رو گروفتم
+ یاااااا قرار بود اولین نفر به من بگی
و همه پسر ها در حالی با تعجب نگاهمون میکردن
بعد تهیونگ منو از رو جونگکوک بلند کرد
+ولم کنننن
ــ جیمین یه لیوان آب بیار برای این وروجک
+خیلی ازت ناراحتم
در حالیکه همه نگاه هاشون رو بین منو جونگکوک رد بدل میکردن یه پیام اومد برای و دوباره همه پسرا به جز تهیونگ که منو گرفته بود بدوبدو رفتن سر گوشی جیمینم اومد آب داد به تهیونگ و اونم رفت سمت گوشی
+اینا چرا اینجوری کردن؟
ــ پی دی نیم پیام داده بهشون
+تو چرا نرفتی؟
ــ چون من جواب رو میدونم ما قبول شدیم
+اهاییی جونگکوکککک قبول شدین حال.....
یهو پریدم هوا و خونه رو گذاشتن رو سرشون که جیغ داد میکردن و همدیگه رو بغل میکردن جونگکوک اومد منو هل داد کنار از بغل تهیونگ و بغلش کرد
+ایییی
ــ اجی جون قبول شدیم
بعد اومد بغلم کرد
لایک؟لایکککککککک
پارت 5🤎✨
بعد از اینکه ناهار خوردیم میز رو جمع کردیم من رفتم سمت ماشین ظرفشویی ظرفا به کمک جیمین چیدم تو ماشین ظرفشویی بعد دوباره رفتم بالا این سری برای تکالیف موسیقی هم گیتار هم پیانو نشسته بودم داشتم پیانو میزدم بعد از تقریبا دو ساعت رفتم پایین دیدم همشون جمع شدن دور میز
رفتم آشپزخونه که تهیونگ اونجا بود داشت ظرفا رو از ماشین ظرفشویی در می آورد
+ممنون ولی خودم در می آوردم
ــ کاری نکردم
+از اینجا به بعدو من انجام میدم برو باهاشون بازی کن
-- بازی نمیکنن
همینطور که ظرفا رو دز می اوردم گفتم
+پس چیکار میکنن
ــ منتظرن اعلام کنن
+چی رو؟
ــ منتظرن ببین قبول میشن یا نه؟
+ نمیفهمم تو چی باید قبول شن؟
ــ یعنی نمیدونی جونگکوک چیزی به تو نگفته؟
+ یااااا چیشده؟
-- ما میخوایم یه بند داشته باشیم
+چیییییی؟
ظرفا رو گذاشتم همونجا دویدم سمت جونگکوک گرد دور یه میز نشسته بودن از پشت لباسش گرفتم و کشیدمش عقب که کمی عقب تر از جونگکوک افتادم و اون هم جلوم افتاد رفتم نشستم روش و یقش رو گروفتم
+ یاااااا قرار بود اولین نفر به من بگی
و همه پسر ها در حالی با تعجب نگاهمون میکردن
بعد تهیونگ منو از رو جونگکوک بلند کرد
+ولم کنننن
ــ جیمین یه لیوان آب بیار برای این وروجک
+خیلی ازت ناراحتم
در حالیکه همه نگاه هاشون رو بین منو جونگکوک رد بدل میکردن یه پیام اومد برای و دوباره همه پسرا به جز تهیونگ که منو گرفته بود بدوبدو رفتن سر گوشی جیمینم اومد آب داد به تهیونگ و اونم رفت سمت گوشی
+اینا چرا اینجوری کردن؟
ــ پی دی نیم پیام داده بهشون
+تو چرا نرفتی؟
ــ چون من جواب رو میدونم ما قبول شدیم
+اهاییی جونگکوکککک قبول شدین حال.....
یهو پریدم هوا و خونه رو گذاشتن رو سرشون که جیغ داد میکردن و همدیگه رو بغل میکردن جونگکوک اومد منو هل داد کنار از بغل تهیونگ و بغلش کرد
+ایییی
ــ اجی جون قبول شدیم
بعد اومد بغلم کرد
لایک؟لایکککککککک
۵.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.