خلاصه عشق 🤎✨
خلاصه عشق 🤎✨
پارت 3 🤎✨
-همه کتاب های توی کتابخونت رو خوندی؟
+بیشترش رو اره خوندم
- چقدر با جونگکوک تفاوت داری نه؟
+دنیای اون با دنیای من فرق میکنه
-ساعت ۱۰ هه تو هم فردا مدرسه داری بهتره زود بخوبی فردا میبینمت
تا دستگیره در رفت وقتی دستگیره رو گرفت گفتم
+تو هم فردا هستی؟
-اره فردا دوباره میام نهار دعوت شدم
یه چشمک زد و رفت
اون واقعا باحاله خیلی خوش قیافه اس
ولی منم خیلی خوابم میاد پس بیخیالش پریدم رو تخت و چراغ رو خاموش کردم
(صبح روز بعد)
آماده بودم لباسای مدرسه رو پوشیده بودم رفتم پایین
+سلامممم
من(مخفف مامان):سلام صبحت بخیر
+اومممم صبحانه چیه؟
من:پنکیکککک بیا بخور تا دیرت نشوده و در ضمن ما بعد از ظهر میریم شاید بعد از این نبینمت
پنکیک رو خوردم مامانم بغل کردم ازش خداحافظی کردم کفشام با دمپاییام عوض کردم و وارد حیاط شدم بابا داشت اشکال های ماشین رو رفع میکرد منم رفتم نزدیکش و بغلش کردم با بابا هم خداحافظی کردم و رفتم به سمت مدرسه
که مثل همیشه پوست صمیمیم منتظرم بود
لارا:چه عجب یه بار دیر اومدی
+تیکه ننداز داشتم با مامان بابام خداحافظی میکردم نزدیک دو هفته قراره تو خونه با داداشم زندگی کنم یعنی اونا میخوان برن مسافرت
لارا:پس خوش به حالته ،عشق حال به راست
+بیا بریم الان کلاس دیر میشه
با لارا وارد کلاس شدیم سر جاهامون نشستیم منتظر استاد بداخلاق مون شدیم البته با من مشکلی نداشت چون درسام عالی بودن
ساعت دیگه تقریبا چهار بود ما هم داشتیم از مدرسه خارج میشدیم الان معلوم نیست خونه رو به چه روزی انداختن خدا کنه قبل از شام برن خونه هاشون اصلا حوصله پذیرایی ندارم البته به من ربطی نداره من فقط شام میخورم میرم اتاقم دیگه رسیده بودم جلوی در خونمون بودم از حیاط گذشتم و در خونه رو با کلید باز کردم و رفتم تو و درسته با ۷ نفر مواجه شدم دو نفر تو آشپز خونه داشتن با هم سر کله میزدن دو نفر هم داشتم از پله ها میومدن پایین که یکیشون کیم تهیونگ بود و جونگکوک دو نفر دیگه هم تو حال جلوی تلوزیون نشسته بودن بعد از اینکه در رو بستم همه نگاه ها برگشت طرف مت البته به جز جونگکوک که گفت
&خوش اومدی تی تی
درسته لقب من این بود و بعدش صدای جمعیت بلند شد خوش اومدی و سلام علیک منم که هنوز تو شوک بودم از جام تکون نخورده بودم که جونگکوک اومد کیفم رو از رو دوشم برداشت و منو کشوند طرف مبل و نشوند رو مبل دونه دونه همه رو بهم معرفی کرد همه رو به جز کیم تهیونگ، منم به اونا معرف کرد
لایکاتون خیلی کمهههههه
پارت 3 🤎✨
-همه کتاب های توی کتابخونت رو خوندی؟
+بیشترش رو اره خوندم
- چقدر با جونگکوک تفاوت داری نه؟
+دنیای اون با دنیای من فرق میکنه
-ساعت ۱۰ هه تو هم فردا مدرسه داری بهتره زود بخوبی فردا میبینمت
تا دستگیره در رفت وقتی دستگیره رو گرفت گفتم
+تو هم فردا هستی؟
-اره فردا دوباره میام نهار دعوت شدم
یه چشمک زد و رفت
اون واقعا باحاله خیلی خوش قیافه اس
ولی منم خیلی خوابم میاد پس بیخیالش پریدم رو تخت و چراغ رو خاموش کردم
(صبح روز بعد)
آماده بودم لباسای مدرسه رو پوشیده بودم رفتم پایین
+سلامممم
من(مخفف مامان):سلام صبحت بخیر
+اومممم صبحانه چیه؟
من:پنکیکککک بیا بخور تا دیرت نشوده و در ضمن ما بعد از ظهر میریم شاید بعد از این نبینمت
پنکیک رو خوردم مامانم بغل کردم ازش خداحافظی کردم کفشام با دمپاییام عوض کردم و وارد حیاط شدم بابا داشت اشکال های ماشین رو رفع میکرد منم رفتم نزدیکش و بغلش کردم با بابا هم خداحافظی کردم و رفتم به سمت مدرسه
که مثل همیشه پوست صمیمیم منتظرم بود
لارا:چه عجب یه بار دیر اومدی
+تیکه ننداز داشتم با مامان بابام خداحافظی میکردم نزدیک دو هفته قراره تو خونه با داداشم زندگی کنم یعنی اونا میخوان برن مسافرت
لارا:پس خوش به حالته ،عشق حال به راست
+بیا بریم الان کلاس دیر میشه
با لارا وارد کلاس شدیم سر جاهامون نشستیم منتظر استاد بداخلاق مون شدیم البته با من مشکلی نداشت چون درسام عالی بودن
ساعت دیگه تقریبا چهار بود ما هم داشتیم از مدرسه خارج میشدیم الان معلوم نیست خونه رو به چه روزی انداختن خدا کنه قبل از شام برن خونه هاشون اصلا حوصله پذیرایی ندارم البته به من ربطی نداره من فقط شام میخورم میرم اتاقم دیگه رسیده بودم جلوی در خونمون بودم از حیاط گذشتم و در خونه رو با کلید باز کردم و رفتم تو و درسته با ۷ نفر مواجه شدم دو نفر تو آشپز خونه داشتن با هم سر کله میزدن دو نفر هم داشتم از پله ها میومدن پایین که یکیشون کیم تهیونگ بود و جونگکوک دو نفر دیگه هم تو حال جلوی تلوزیون نشسته بودن بعد از اینکه در رو بستم همه نگاه ها برگشت طرف مت البته به جز جونگکوک که گفت
&خوش اومدی تی تی
درسته لقب من این بود و بعدش صدای جمعیت بلند شد خوش اومدی و سلام علیک منم که هنوز تو شوک بودم از جام تکون نخورده بودم که جونگکوک اومد کیفم رو از رو دوشم برداشت و منو کشوند طرف مبل و نشوند رو مبل دونه دونه همه رو بهم معرفی کرد همه رو به جز کیم تهیونگ، منم به اونا معرف کرد
لایکاتون خیلی کمهههههه
۶.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.