لایک کنید یه ذره بعد میگید پارت بعد
خلاصه عشق🤎✨
بعد از سلام احوال پرسی رفتم بالا تو اتاقم لباسام رو عوض کردم شروع کردم به انجام دادن تکالیفم بعد از ۲ ساعت صدای در زدن می اومد در رو باز کردم باز با تهیونگ مواجه شدم
- تکالیفت تموم شد بیا نهار
+اهان باشه میام
اون رفت منم چتری هامو درست کردم و پشت سرش رفتم پشتش قایم شده بودم چون میترسیدم دوباره با اون جمعیت رو به رو شم اونم فهمیده بود رو پله ها که داشتیم میرفتیم وایساد منم از پشت خوردم بهش
-میترسی ازشون؟
+نههههه
- میترسی
+نههههههه
- خب پس چرا پشتم قایم شده بودی؟
+قایم نشده بودم داشتم پشت سرت میومدم
-اهان خب بیا کنارم وایسا بریم
ایشششش چیکار کنم اه اصلا به درک میرم جلوش مگه میخوان منو بخورن
و بعدش کنارش وایسادم و با هم رفتیم پایین
+میگم شما همتون تو یه خوابگاه میخوابید؟
ــ اره
+مگه اتاق ها چهار نفره نیست
ــ پدر کیم نامجون مدیر دانشگاهه و این اتاق برای ما سفارشیه
+اهان
رفتیم پایین و دیدیم همشون دور میز نهار خوری ۸ نفره مون جمع شدن
یه تعظیم کوچیک کردم و نشستم پیش جونگکوک تهیونگ هم کنارم نشست چون جای خالی دیگه ای نبود
جیهوپ:ا/ت تو کلاس چندمی؟
+من کلاس هشتم
جیمین: ما هم دقیقا کلاس هشتم با هم آشنا شدیم
جین:یادش بخیرررررر جونگکوک انقدر نمک نریز توی اون غذای .... هوففف من به فکر خودتم بدبخت مگه نگفتی راز پوست خوبم چیه؟همینه اصلا پرخوری نمیکنم اما تو عین گاو بلا نسبت به خواهرت میخوری
+(خندهه)خیلی اذیتتون میکنه؟
جین: خیلی، موهای سرم داره مثل دندونام میشه
جیمین:انقدر ها هم اذیت نمیکنه هیونگ تو داری شلوغش میکنی
جین:ساکت بزار یه ذره یار بخرم داشتم میگفتم پیرم کرده
یونگی: میشه بی سر و صدا غذاتون رو بخورید؟
بعد از سلام احوال پرسی رفتم بالا تو اتاقم لباسام رو عوض کردم شروع کردم به انجام دادن تکالیفم بعد از ۲ ساعت صدای در زدن می اومد در رو باز کردم باز با تهیونگ مواجه شدم
- تکالیفت تموم شد بیا نهار
+اهان باشه میام
اون رفت منم چتری هامو درست کردم و پشت سرش رفتم پشتش قایم شده بودم چون میترسیدم دوباره با اون جمعیت رو به رو شم اونم فهمیده بود رو پله ها که داشتیم میرفتیم وایساد منم از پشت خوردم بهش
-میترسی ازشون؟
+نههههه
- میترسی
+نههههههه
- خب پس چرا پشتم قایم شده بودی؟
+قایم نشده بودم داشتم پشت سرت میومدم
-اهان خب بیا کنارم وایسا بریم
ایشششش چیکار کنم اه اصلا به درک میرم جلوش مگه میخوان منو بخورن
و بعدش کنارش وایسادم و با هم رفتیم پایین
+میگم شما همتون تو یه خوابگاه میخوابید؟
ــ اره
+مگه اتاق ها چهار نفره نیست
ــ پدر کیم نامجون مدیر دانشگاهه و این اتاق برای ما سفارشیه
+اهان
رفتیم پایین و دیدیم همشون دور میز نهار خوری ۸ نفره مون جمع شدن
یه تعظیم کوچیک کردم و نشستم پیش جونگکوک تهیونگ هم کنارم نشست چون جای خالی دیگه ای نبود
جیهوپ:ا/ت تو کلاس چندمی؟
+من کلاس هشتم
جیمین: ما هم دقیقا کلاس هشتم با هم آشنا شدیم
جین:یادش بخیرررررر جونگکوک انقدر نمک نریز توی اون غذای .... هوففف من به فکر خودتم بدبخت مگه نگفتی راز پوست خوبم چیه؟همینه اصلا پرخوری نمیکنم اما تو عین گاو بلا نسبت به خواهرت میخوری
+(خندهه)خیلی اذیتتون میکنه؟
جین: خیلی، موهای سرم داره مثل دندونام میشه
جیمین:انقدر ها هم اذیت نمیکنه هیونگ تو داری شلوغش میکنی
جین:ساکت بزار یه ذره یار بخرم داشتم میگفتم پیرم کرده
یونگی: میشه بی سر و صدا غذاتون رو بخورید؟
- ۵.۹k
- ۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط