پارت ۵۹
#پارت_۵۹
وسایلمو ورداشتم و به سمت ویلا دوییدم..من چرا هیچی بهش نمیگم...چرا میبینمش لال میشم؟...باهاشم که حرف میزنم مودب...سریع رفتم تو اتاقم و قرص خوردم..ولی تا خود شب حالم بد بود...رنگم پریده بود...ولی به همه میگفتم خوبم..هرکی حرفمو باور میکرد یاشار به هیچعنوان باور نمیکرد...شب بود همه تو پذیرایی نشسته بودن..رفتم تو حیاط..به یاشار هم اس دادم که بیاد پیشم
+جونم
+میای پیشم بشینی؟
+آره عزیزم
سرمو گذاشتم رو شونش
+یاشار
_جونم
+من اگه تورو نداشتم..تا الان مرده بودم
_عه این چه حرفیه...خدا نکنه...بعدشم مگه من چیکار کردم؟
+تو همه تنهاییام پیشم بودی...تو همه بی کسیام...اگه اونشب کذایی نبودی...متم الان اینجا نبودم
_آنا چرا رنگت پریده
+ظهر یکم حالم بد شد...قرص خوردم..ولی فشارم یکم پایینه
_بریم دکتر؟
+نه باو...یاشار
_جان
+الان همه زندگی من تویی...تو رو نداشته باشم نیستم...
_زندگی منو تویی...منم تورو نداشته باشم نیسم
+یاشار
_جانم
+تو کسیو دوس نداری؟
_واسه چی میپرسی؟
+اگه کسیو دوس داری واست آستین بزنیم بالا
_حالا حالاها زن نمیگیرم..میترسم
_وا مگه زن گرفتن ترس داره...نگاه کن عرفانو...برسامو.آرتینپ
به ارتین که رسیدم بغضم گرفت
_الهی فدات شم...گریه نکنیا
بغضمو قورت دادم
+نظرم عوض شد زن نگیر..زن بگیری دیگه اون عفریته نمیذاره بیای پیش من
خندید_حالا از کجا میدونی عفریته اس
+میدونم دیگه
دیدیم برسام میاد طرفمون...اومد کنار منو یاشار نشست
+آنا خوبی؟
_اره چطور؟
+شاید باورت نشه ولی تانیا منو کچل کرد از بس گفت برو بپزس چشه!میگه از صبح رنگت پریده
پوزخند زدم
+واقعا تانیا گفت؟..یا از طرف خودت داری میگی که تانیا رو پیش من خوب کنی
_نه به جون آنا..من اینطور آدمی ام؟
بغض گلومو اذیت میکرد
+باشه.
یاشار من میرم بالا...
_باشه عزیزم...
رفتم تو اتاقم...چند دقیقه بعد تینا هم اومد پیشم
_خوبی تو؟
+اوهوم تو خوبی!
+کلک تو حیاط با یاشار چی پچ پچ میکردین؟؟
_واسه وی؟
+ارتین انقد نگاتون کرد که من جای اون خسته شدم
یهو برق زده گفتم:از کجا؟
_از پنجره اشپزخونه کامل دید داره....قضیه اتونو میدونم
یه لبخند بغض دار زدم:کسی نیس که ندونه...همه شکست منو میدونن...
شونه هامو گرفت..بغلم کرد
+الهی فدات شم...ببخشید نمیخواستم ناراحت کنم
_نه بابا تقصیر تو نیس
در باز شد...یاشار اومد تو
+چیه باز گریه میکنی؟
+هیچی نیس
+پاشو بیا پایین کارت دارم
+خب بگو همینجا
+بیا پایین
+باشه الان میام
اشکامو پاک کردم و با تینا رفتم پایین..چرا همه یجورایی مشکوک میزنن....یاشار بازومو گرفت و منو تا وسط سالن برد...دیدم ازونورم برسام دارع تانیا رو میارع..چن لحظه بعد تانیا رو روبروم حس کردم...هیچکدوم به صورت اونیکی نگاه نمیکردیم..تو یه حرکت تانیا بغلم کرد و زد زیر گریه..منم بغلش کردم...ولی نمیخواستم گریه کنم...نمیخواستم گریه امو آرتین و دلینا و اوین ببینن...از خودم جداش کردم...اشکاشو پاک کردم
+بسه دختر خوب
+آنا منو میبخشی
یه نگاه به آرتین کردم...با تنفر
+آره عزیزم بیا بریم بالا
دنبال خودم کشوندمش تو اتاق تیناهم اچمد دنبالمون...تا رسیدیم به اتاق تانیا رو بغل کردم و ایندفعه من گریه کردم...
+نمیخواستم پایین جلو اونا گریه کنم...بیا بشین
تانیا نشست..یخورده از حالش گفت
+انا بخدا نمیدونی تو لین مدت که تو باهام حرف نمیزدی چه زجری کشیدم...آرتین بیشتر از من
+اسمشو نیار
+آنا اینجوری نگو....از چشمات معلومه دوسش داری
راسیت میگفت اینو نمیتونستم انکارکنم...
+چه فایدع....دوست داشتن من چه فایده
+تو هیچی نمیدونی آنا
بلند داد زدم
+من چیو نمیدونم؟...چیو باید بدونم
تینا:آنا...آروم باش...صدات میره بیرون...بشین
گوشیم زنگ خورد...یاشار بوذ
+جانم
+صدای تو بوذ
+آره ببخشید
+بیا پایین
+تو بیا بالا
قطع کردم و به بچه ها گفتم که الان میام..یاشار بیرون وایساده بود
+چرا داد زدی؟
+هیچی ببخشید
+مگه دارم دعوات میکنم که میگی ببخشید...میگم چرا؟
+تانیا یچیزی گفت منم کنترلمو از دست دادم داد زدم
+آنا.
+جان
+تو از ارتین متنفری
+چرا اینو میپرسی
+بگو
+نمیدونم
+پس دوسش داری
سرمو انداختم پایین
+برو تو حیاط
+حیاط چیکار؟
+برو تو
+باشه
رفتم تو حیاط
+بیا اینجا
صدای آرتین بود...باید میرفتم؟
با عصبانیت گفت:نترس....از آقا یاشار اجازع گرفتم
+لازم نبود اجازه بگیریاجازهٔ من دست خودمه
(نظر )
وسایلمو ورداشتم و به سمت ویلا دوییدم..من چرا هیچی بهش نمیگم...چرا میبینمش لال میشم؟...باهاشم که حرف میزنم مودب...سریع رفتم تو اتاقم و قرص خوردم..ولی تا خود شب حالم بد بود...رنگم پریده بود...ولی به همه میگفتم خوبم..هرکی حرفمو باور میکرد یاشار به هیچعنوان باور نمیکرد...شب بود همه تو پذیرایی نشسته بودن..رفتم تو حیاط..به یاشار هم اس دادم که بیاد پیشم
+جونم
+میای پیشم بشینی؟
+آره عزیزم
سرمو گذاشتم رو شونش
+یاشار
_جونم
+من اگه تورو نداشتم..تا الان مرده بودم
_عه این چه حرفیه...خدا نکنه...بعدشم مگه من چیکار کردم؟
+تو همه تنهاییام پیشم بودی...تو همه بی کسیام...اگه اونشب کذایی نبودی...متم الان اینجا نبودم
_آنا چرا رنگت پریده
+ظهر یکم حالم بد شد...قرص خوردم..ولی فشارم یکم پایینه
_بریم دکتر؟
+نه باو...یاشار
_جان
+الان همه زندگی من تویی...تو رو نداشته باشم نیستم...
_زندگی منو تویی...منم تورو نداشته باشم نیسم
+یاشار
_جانم
+تو کسیو دوس نداری؟
_واسه چی میپرسی؟
+اگه کسیو دوس داری واست آستین بزنیم بالا
_حالا حالاها زن نمیگیرم..میترسم
_وا مگه زن گرفتن ترس داره...نگاه کن عرفانو...برسامو.آرتینپ
به ارتین که رسیدم بغضم گرفت
_الهی فدات شم...گریه نکنیا
بغضمو قورت دادم
+نظرم عوض شد زن نگیر..زن بگیری دیگه اون عفریته نمیذاره بیای پیش من
خندید_حالا از کجا میدونی عفریته اس
+میدونم دیگه
دیدیم برسام میاد طرفمون...اومد کنار منو یاشار نشست
+آنا خوبی؟
_اره چطور؟
+شاید باورت نشه ولی تانیا منو کچل کرد از بس گفت برو بپزس چشه!میگه از صبح رنگت پریده
پوزخند زدم
+واقعا تانیا گفت؟..یا از طرف خودت داری میگی که تانیا رو پیش من خوب کنی
_نه به جون آنا..من اینطور آدمی ام؟
بغض گلومو اذیت میکرد
+باشه.
یاشار من میرم بالا...
_باشه عزیزم...
رفتم تو اتاقم...چند دقیقه بعد تینا هم اومد پیشم
_خوبی تو؟
+اوهوم تو خوبی!
+کلک تو حیاط با یاشار چی پچ پچ میکردین؟؟
_واسه وی؟
+ارتین انقد نگاتون کرد که من جای اون خسته شدم
یهو برق زده گفتم:از کجا؟
_از پنجره اشپزخونه کامل دید داره....قضیه اتونو میدونم
یه لبخند بغض دار زدم:کسی نیس که ندونه...همه شکست منو میدونن...
شونه هامو گرفت..بغلم کرد
+الهی فدات شم...ببخشید نمیخواستم ناراحت کنم
_نه بابا تقصیر تو نیس
در باز شد...یاشار اومد تو
+چیه باز گریه میکنی؟
+هیچی نیس
+پاشو بیا پایین کارت دارم
+خب بگو همینجا
+بیا پایین
+باشه الان میام
اشکامو پاک کردم و با تینا رفتم پایین..چرا همه یجورایی مشکوک میزنن....یاشار بازومو گرفت و منو تا وسط سالن برد...دیدم ازونورم برسام دارع تانیا رو میارع..چن لحظه بعد تانیا رو روبروم حس کردم...هیچکدوم به صورت اونیکی نگاه نمیکردیم..تو یه حرکت تانیا بغلم کرد و زد زیر گریه..منم بغلش کردم...ولی نمیخواستم گریه کنم...نمیخواستم گریه امو آرتین و دلینا و اوین ببینن...از خودم جداش کردم...اشکاشو پاک کردم
+بسه دختر خوب
+آنا منو میبخشی
یه نگاه به آرتین کردم...با تنفر
+آره عزیزم بیا بریم بالا
دنبال خودم کشوندمش تو اتاق تیناهم اچمد دنبالمون...تا رسیدیم به اتاق تانیا رو بغل کردم و ایندفعه من گریه کردم...
+نمیخواستم پایین جلو اونا گریه کنم...بیا بشین
تانیا نشست..یخورده از حالش گفت
+انا بخدا نمیدونی تو لین مدت که تو باهام حرف نمیزدی چه زجری کشیدم...آرتین بیشتر از من
+اسمشو نیار
+آنا اینجوری نگو....از چشمات معلومه دوسش داری
راسیت میگفت اینو نمیتونستم انکارکنم...
+چه فایدع....دوست داشتن من چه فایده
+تو هیچی نمیدونی آنا
بلند داد زدم
+من چیو نمیدونم؟...چیو باید بدونم
تینا:آنا...آروم باش...صدات میره بیرون...بشین
گوشیم زنگ خورد...یاشار بوذ
+جانم
+صدای تو بوذ
+آره ببخشید
+بیا پایین
+تو بیا بالا
قطع کردم و به بچه ها گفتم که الان میام..یاشار بیرون وایساده بود
+چرا داد زدی؟
+هیچی ببخشید
+مگه دارم دعوات میکنم که میگی ببخشید...میگم چرا؟
+تانیا یچیزی گفت منم کنترلمو از دست دادم داد زدم
+آنا.
+جان
+تو از ارتین متنفری
+چرا اینو میپرسی
+بگو
+نمیدونم
+پس دوسش داری
سرمو انداختم پایین
+برو تو حیاط
+حیاط چیکار؟
+برو تو
+باشه
رفتم تو حیاط
+بیا اینجا
صدای آرتین بود...باید میرفتم؟
با عصبانیت گفت:نترس....از آقا یاشار اجازع گرفتم
+لازم نبود اجازه بگیریاجازهٔ من دست خودمه
(نظر )
۱۵.۲k
۱۰ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.