عشق یا نفرت

عشق یا نفرت؟
part ¹²


رفتم سوار ماشین کوک شدم که......
نشست تو ماشین و در ماشین رو قفل کرد!
ات: چیکار میکنی؟
کوک: بگو ببینم.....تا قبل اینکه ببینمت کجا بودی؟
ات: چی؟
کوک: همین که شنیدی.....زود باش جواب بده ببینم!
ات: به تو ربطی نداره
"که کوک چونه‌ی ات رو گرفت و گفت:
کوک: زود باش جواب منو بده "عصبی"
ات: نمیخواممم
کوک: پس باید فکتو بشکونم "بیشتر فشار میده"
ات: باشه باشه میگم ول کن!
"کوک چونه‌ی ات رو ول کرد"
کوک: خوب بگو!
ات: اون....چان‌سو بود.....دوست دوران دبیرستانم
کوک: دوست دوران دبیرستانت؟ دوست دوران دبیرستانت یه پسر بود؟
ات: چیه؟ مشکلی با این قضیه داری؟
کوک: نه....چرا باید مشکلی داشته باشم؟ "عصبی"
"و کوک راه افتاد و رفتن به عمارت"

ویو چان‌سو:
رفتم شرکت و با رئیس دعوام شد و اون منو اخراج کرد......آنقدر عصبانی بودم که نمیفهمیدم چیکار میکنم
رفتم خونه که ات رو دیدم و از عصبانیت بهش گفتم بره بیرون.....و اون واقعا رفت بیرون.....بعد چند مین تازه فهمیدم که غلطی کردم
وای نههه.....اتتتت
رفتم بیرون دنبال ات.....نباید زیاد دور رفته باشه
هرچی گشتم ات رو پیدا نکردم.....ن..نکنه....واسه ات.....اتفاقی افتاده باشه؟
رفتم کلانتری و موضوع رو به پلیس گفتم و قرار شد دنبالش بگردن
خیلی نگرانشم.....همه‌ی اینا تقصیر منه....یا....صبر کن.....نکنه.....جونگ‌کوک اونو گرفته باشه؟

کوک: ات رو گذاشتم خونه و خودمم رفتم تو اتاقم و خوابیدم

ویو ات:
تازه حالم بهتر شده بود.....حالا دوباره زیر دست این روانی "بفهم چی میگی دختر" باید مثل سگ کار کنم
رفتم پیش آجوما
گفت ظرفا رو بشورم
منم شروع کردم به شستن ظرفا
که همشون رو شستم و رفتم کمی استراحت کنم
دوباره تو همون اتاق سرد و تاریک
مثل قلب خودم
هیچکس نمیدونه من چه سختی هایی کشیدم
چون من واسه هیچکس اهمیت ندارم "احساسی که من همیشه دارم😔💔"
و مشکل بزرگتر اینه که نمیتونم به کسی بگم
خواستم بخوابم که.........

حدس بزنید ببینم درست میگید یا نه😉😂😂💜
درسام زیادن نمیتونم زود به زود بزارم
فردا پارت بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۴۹)

عشق یا نفرت؟part ¹³خواستم بخوابم که.......در باز شد د یکی او...

عشق یا نفرت؟ part ¹³ ادامهادامش تو پارت قبلی جا نشد حالا مین...

عشق یا نفرت؟part ¹¹که چان‌سو با عصبانیت اومد خونه!ات: چان‌سو...

عشق یا نفرت؟part ¹⁰ که با کاری که کرد انگار تشنگیم متوقف شد...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط