امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
p¹⁰

یک ساعتی میشد که توی اسطبل می‌گشتن و ا،ت از نگاه کردن به اسپ های کوچیک و بزرگی که اونجا بودن
و با دیدن هر یکی از اونا برق ذوق رو میشد توی چشمانش دید
درحال که فاصله بینشون نبود به نرده های زمین خالی که اسپ های توش میدون تکیه داده بودن و سکوت بینشون بود ا،ت بازم توی افکارش غرق بود و این توجه‌ تهیونگ رو جلب می‌کرد
تهیونگ دستش روی دست ا،ت گذاشت
ا،ت نگاهش رو از اسپ ها گرفت و به چشمای تهیونگ نگاه کرد تهیونگ مثل همیشه لبخند نرمی زد هر بار لبخند زدنش قید توی دلش آب میشد با هر نگاه عاشقانه ای که بهش می‌کرد
بیشتر به دلش نفوذ می‌کرد همنطور که به چشماش خیره بود با صدای تهیونگ از افکارش بيرون اومد
تهیونگ : به چی فکر میکنی چی ذهنت رو انقدر درگیر کرده
تهیونگ وقتی جوابی ازش شونه هاش رو گرفت و به سمته خودش برگردوند و ادامه داد
تهیونگ : میدونی که میتونی بهم بگی
ا،ت نگاهش رو به چشمای تهیونگ دوخت
ا،ت : نگرانیم بخاطر مادرم اون تمام زندگیش رو مراقب ما بوده و الان از برادر قطع اومید کرده و بهم گفت که همه اومیدش به منه
من نمیخوام باعث نااومیدش بشم اون میخواد من دکتر لایقی بشم
تهیونگ با دستش گونه اش رو نوازش کرد
تهیونگ : نگران نباش من بهت باور دارم تو میتونی به خواسته هات برسی
و میدونی که من همیشه امادم که کمکت کنم میدونی
با این حرف تهیونگ اخم و ناراحتی ا،ت باش رو باش لبخند نرمی عوض کرد و دستاش تهیونگ رو گرفت
ا،ت : میدونم ولی تو به اندازه کافی توی بیمارستان خسته میشی....
تهیونگ بخاطر این که اون جو عوض کنه و موضوع بهس رو عوض کرد
و با لبخند شیطنت آمیز گفت
تهیونگ : اگه قبول کنی اونی که بيشتر سود میکنه منم چون اینجوری میتونم بیشتر ببینمت
ا،ت میخواست جواب سوال تهیونگ رو بده که گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ : ببخشید باید اینو جواب بدم
تهیونگ گوشیش رو جواب داد و بعد از مکالمه با فردی پشت خط گوشی رو قطع کرد
ا،ت : کی بود ؟
تهیونگ : از بیمارستان بود یه مورد اورژانسی پیش اومده
ا،ت : باشه پس بریم
سوار‌ماشین شدن و تهیونگ ا،ت رو تا خونه اش رسوند ا،ت از ماشین پیاده شدن تهیونگ روبه ا،ت کرد
تهیونگ : قرارمون سر جاشه فردا شب میام دنبالت
ا،ت : من خودم میام الانمش میترسم که شايد برادر یا مادرم مارو دیده باشن
تهیونگ : باشه پس منتظرتم
ا،ت : باشه
ا،ت به سمته تهیونگ رفتن و بوسه روی لپش گذاشت و کنار گوشش گفت
ا،ت : خیلی دوست دارم
بعد از این حرف از تهیونگ فاصله گرفت و به سمته خونه‌ اش رفت
تهیونگ که به رفتن نگاه میکرد لبخندی روی لبش نقش بسته بود
تهیونگ سوار ماشین شد و به سمته بیمارستان حرکت کرد......
دیدگاه ها (۴)

《 امتحان زندگی 》p¹¹《 روزی بعد 》عصر بود و از دانشگاه برگشت به...

طبق درخواست شما استوری بست کردم

《 امتحان زندگی 》p⁹بعد از ویزیت کردن چندین مریض نگاهی به ساعت...

《 امتحان زندگی 》p⁸وارد کلاس شد و روی میز اش نشست و با دیدن ج...

وقتی با یک لباس باز می‌خوای بری مهمونی تک پارتی

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط