《 امتحان زندگی 》
p⁹
بعد از ویزیت کردن چندین مریض نگاهی به ساعتش مچی اش انداخت و از روی صندلی اش بلند شد
و روپوش سفید اش رو درآورد و با پوشیدن کتش از اتاق خارج شد
روبه پذیرش بیمارستان کرد
تهیونگ : امروز زود تر میرم به بقیه مریض های که وقت گرفتن خبر بده فردا بیان
.....چشم دکتر کیم
تهیونگ....خیلی فکر کردم که چطور میتونه ا،ت رو سوپرایز کنم چون اون دختری نبود که با هدیه های گرون قیمت خوشحال بشه
بعد از کلی فکر کردن تصميم گرفتم با یه چیز متفاوت خوشحالش کنم
جلوی دانشگاه منتظر بودم که بعد از چند مين از دانشگاه بیرون اومد
از دوستش خداحافظی کرد و درحالی که نگاهش رو به پایین دوره بود
راه میرفت چهرش غمگین بود یا بهتر بگم توی فکر فرو رفته بود
از ماشین پیاده شدم و با دیدن من لبخندی زد
و قدماش رو سریع تر کرد و با عجله به سمتم اومد و دستاش دوره گردنم حلقه کرد میدونست که ناراحت به نظر میرسه ولی چیزی نگفتم
اما وقتی باهم قرار میزاشتیم هیچی در مورد ناراحتی هاش بهم نمیگفت
ا،ت از تهیونگ فاصله گرفت و به وضوح نگاه های سوآه و دوسش که روی اونا بود رو میتونست حس کنه همینطور که دستاش دوره گردن تهیونگ بود برگشت نگاهی به پشت سرش انداخت و دوباره روبه تهیونگ کرد و با لبخند گرمی که روی لبش بود گفت
ا،ت : مشتاق دیدار دکتر کیم
تهیونگ همینطور که دستدستاش روی پهلو هایش قرار داشت متقابلا لبخند زد و گفت
تهیونگ : همچین خانم جانگ
بعد از این حرف تهیونگ ازش فاصله گرفت و درماشین رو باز کرد
ا،ت سوار ماشین شد و تهیونگ به سمته دیگه ماشین رفت و جای راننده نشست
ا،ت : هنوزم نمیخواهی بگی کجا قراره بریم
تهیونگ که درحال بستن کمربند ایمنی اش بود گفت
تهیونگ : اگه بگم که اسمش سوپرایز نمیشه وقتی رسیدیم میفهمی
ا،ت وقتی این جواب رو از تهیونگ شنید دیگه چیزی نگفت تا اینکه به مقصد شون رسیدن
از ماشین پیاده شدن ا،ت با دیدن اون مکان کمی تعجب کرد چون نمیتونست هتس بزنه که چرا اومده بودن اون تهیونگ به سمتش اومد
و دست اش رو سمتش گرفت ا،ت دستش رو گرفت که وارد اسطبل شدن
ا،ت با دیدن اسپ های کوچیک و بزرگی که اونجا بود
لبخندش پر رنگ تر شد و نگاهی به تهیونگ انداخت تهیونگ از دیدن این که تونسته بود باعث خوشحالی عشقش بشه خوشحالی بود
تهیونگ : از وقتی باهم قرار میزاریم نتونستم جايي ببرمت یا سوپرایز کنم برای همین خواستم یه کار متفاوت بکنم که بتونم باعث حوشحالیت بشم
ا،ت دستاشو دوره گردن تهیونگ حلقه کرد هیجان و ذوق رو میشد به خوبی توی صورتش دیدن روی نگخ پاهاش بلند و بوسه کوتاهی روی لب های تهیونگ گذاشت
ا،ت : بودن تو توی زندگیم پیشتر از هرچیزی خوشحالی میکنه خوبه که دارمت......
پلیز بابت تاخیر ولی اصلا حالم خوب نیست
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.