chand Party

chand Party:

دایون: هان هیچی نگفت و فقط گریه میکرد راستش خودم هم باورم نمیشد و میدونستم که بیشتر درد میکشم اما فقط میخواستم اعضا ناراحت نباشن و خوشحال بمونن

چان: بچه ها دیگه ساعت ۱۰(شب) بهتره بریم بخوابیم دایون هم باید استراحت کنه(بغض)
لینو: راست میگه برید بخوابیم هان بیا بریم(بغض)

دایون: لینو دست هان رو گرفت و و بچه ها اروم به سمت اتاق هاشون رفتن که چشمم خورد به جونگین دیدم بغض کرده رفتم سمتش و تو بغلم گرفتمش

دایون: تو چرا نمیری بخوابی؟
جونگین: دایونااا من نمیتونم بخوابم شاید... نصف شب حالت بد بشه(بغض)
دایون: هی هی اروم باش من چیزیم نمیشه خوب برو بخواب
جونگین: باشه شب بخیر

دایون: بعد از اینکه مطمعن شدم جونگین رفت منم رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تخت و حس دردناکی بود برام و دلم میخواست فقط گریه کنم خیلی خودم رو گرفتم که گریه نکنم اما حالا تنهام و میتونم راحت گریه کنم پس... بدون معطلی اشک هام کل گونه هام رو خیس کردن و نمیدونم تا کی گریه کردم اما خوابم برد
دیدگاه ها (۲)

chand Party:چان: نمیخواستم دایون زیاد تو فکر بیماری قلبیش بر...

chand Party:دایون: وقتی رفتم پایین دیدم بچه ها همشون پایینن ...

chand Party:هیونجین:هیونگ میشه سریعتر بری(نگران)چان: یکم دیگ...

chand Party:دایون: با اعضا مشغول تمرین بودیم که دوباره اون د...

زندگی نامعلوم

#مافیای_من #P9هان:«با ترس و بغض»ل....لینو چی؟؟؟لینو چش شده ه...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط