چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا

چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا
در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا

شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده
توجفا کرده و من داشته معذور ترا

صورت پاک ترا از نظر پاک مپوش
که به جز دیدهٔ پاکان ندهد نور ترا

گر ز دیدار تو آگاه شوند اهل بهشت
سر مویی نفروشند به صد حور ترا

ای که رنجی نکشیدی و ندیدی ستمی
چه غم از حال ستم‌دیدهٔ رنجور ترا؟

تو که چون من ننشستی به غمی روز دراز
سخت کوتاه نماید شب دیجور ترا

اوحدی را ز نظر دور مدار، ای دل و جان
که دلارام ترا دارد و منظور ترا


اوحدی
دیدگاه ها (۵۳)

اشک ما آبیست روشن در هواتخود به چشم اندر نیامد اشک ماتدر طوا...

آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرادر فراق خویشتن چندین چه...

مبتلائی دیدمش خوش در بلاگفتمش خواهی بلا گفتا بلیاز بلا چون ک...

من خاکم و ز خاک درت کیمیا شومفخرم همین بود که در این‌جا فنا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط