اشک ما آبیست روشن در هوات

اشک ما آبیست روشن در هوات
خود به چشم اندر نیامد اشک مات

در طوافت سعی خواهم کرد از آنک
سعی‌ها کردست گردون در صفات

خون من ریزی و دل گیری نوا
بینوایی به دلم را از نوات

ای خط سبزت برات خون من
کم نویس آن خط که مردیم از برات

دی دوایی می نبشتی از قلم
حال من نشنید و دل خون شد دوات

ای به زلف و خال چون لیل دجا
در دل و جانم غم لیلی دوجات

نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست
نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات

دل بلات ار بت پرستان میدهند
بت پرستم من، که دادم دل بلات

گر نجات از عشق جویی، اوحدی
پیش او هم، نه رهت باشد، نه جات


اوحدی
دیدگاه ها (۳۸)

آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرادر فراق خویشتن چندین چه...

ای چراغ چشم توفان بار مابیش ازین غافل مباش از کار ماهر زمانی...

چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترادر سپردم به خدا، ای ز خدا دور...

مبتلائی دیدمش خوش در بلاگفتمش خواهی بلا گفتا بلیاز بلا چون ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط