love or friend
love or friend
part30
سوهیون: چیشده چرا گریه میکنی
ا/ت: چرا اینقدر دیر اومدی خیلی منتظرت بودم بیشتر از همیشه بهت نیاز داشتم نفهمیدی وقتی نبودی چی شد
سوهیون: خب بهم زنگ میزدی قربونت بشم
ا/ت: نمیتونستم
سوهیون: میگم چند روز از میرا خبر ندارم تو داری؟ از بعضیا فهمیدم با هم قهر کردین بخاطر یه پسره اینقدر خندیدم
ا/ت: چرا خندیدی؟
سوهیون: چرا نخندم؟
ا/ت: میخوای از زندگیم بخندی برو بیرون من که میرا از دست دادم توهم برو
سوهیون: چیمیگی یعنی راسته؟
نشستم براش همه چیزو تعریف کردم
سوهیون: یعنی میرا این همه مدت از دوس پسر تو خوشش میومده
ا/ت: اره من نمیدونستم که میرا از این خوشش میاد
سوهیون: نه واقعی نیست
ا/ت: اینجوری نگو من بخاطر میرا رو قلبم پا گذاشتم از تهیونگ جدا شدم تا با میرا دوست باشم ولی فهمیدم که تهیونگ میرا باهم قرار میزارن
سوهیون: واقعا وایی چه عجیب
نشستم تو بغل سوهیون گریه میکردم و او دلداریم میداد
ا/ت: حتی بهم قول داده بودیم هروقت از هم جدا شدیم باز برگردیم بهم
سوهیون: عزیزم فکرشو نکن دیگه گذشته ها گذشته تو فکر آیندت باش یه زندگی جدید بساز من باهاتم
ا/ت: نمیری با میرا؟
سوهیون: نه دنیای من تو میرا بودید ولی الان من فقط یه دنیا دارم اونم تویی
سوهیون بغل کردم
ا/ت: خیلی خوشحالم که دارمت
سوهیون: دیگه بهش فک نکنی ها
ا/ت: باشه امشب پیشم میمونی حالم خوب بشه
سوهیون:باشه
ا/ت:من بهت قول میدم دیگه به رو خودم نیارم
سوهیون:افرین
ا/ت:بزار من برم خوراکی بیارم باهم فیلم ببینیم
سوهیون:باشه
وقتی با سوهیون حرف زدم اروم شدم نگاه به یه فیلم کردیم و بعد خوابیدیم
این داستان ادامه دارد
3 سال بعد..........
#فیک
#سناریو
part30
سوهیون: چیشده چرا گریه میکنی
ا/ت: چرا اینقدر دیر اومدی خیلی منتظرت بودم بیشتر از همیشه بهت نیاز داشتم نفهمیدی وقتی نبودی چی شد
سوهیون: خب بهم زنگ میزدی قربونت بشم
ا/ت: نمیتونستم
سوهیون: میگم چند روز از میرا خبر ندارم تو داری؟ از بعضیا فهمیدم با هم قهر کردین بخاطر یه پسره اینقدر خندیدم
ا/ت: چرا خندیدی؟
سوهیون: چرا نخندم؟
ا/ت: میخوای از زندگیم بخندی برو بیرون من که میرا از دست دادم توهم برو
سوهیون: چیمیگی یعنی راسته؟
نشستم براش همه چیزو تعریف کردم
سوهیون: یعنی میرا این همه مدت از دوس پسر تو خوشش میومده
ا/ت: اره من نمیدونستم که میرا از این خوشش میاد
سوهیون: نه واقعی نیست
ا/ت: اینجوری نگو من بخاطر میرا رو قلبم پا گذاشتم از تهیونگ جدا شدم تا با میرا دوست باشم ولی فهمیدم که تهیونگ میرا باهم قرار میزارن
سوهیون: واقعا وایی چه عجیب
نشستم تو بغل سوهیون گریه میکردم و او دلداریم میداد
ا/ت: حتی بهم قول داده بودیم هروقت از هم جدا شدیم باز برگردیم بهم
سوهیون: عزیزم فکرشو نکن دیگه گذشته ها گذشته تو فکر آیندت باش یه زندگی جدید بساز من باهاتم
ا/ت: نمیری با میرا؟
سوهیون: نه دنیای من تو میرا بودید ولی الان من فقط یه دنیا دارم اونم تویی
سوهیون بغل کردم
ا/ت: خیلی خوشحالم که دارمت
سوهیون: دیگه بهش فک نکنی ها
ا/ت: باشه امشب پیشم میمونی حالم خوب بشه
سوهیون:باشه
ا/ت:من بهت قول میدم دیگه به رو خودم نیارم
سوهیون:افرین
ا/ت:بزار من برم خوراکی بیارم باهم فیلم ببینیم
سوهیون:باشه
وقتی با سوهیون حرف زدم اروم شدم نگاه به یه فیلم کردیم و بعد خوابیدیم
این داستان ادامه دارد
3 سال بعد..........
#فیک
#سناریو
۳۰.۴k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.