عشقی ز زیبا و درخشان

عشقی ز زیبا و درخشان
فصل دوم پارت سوم
از زبان نویسنده
صبح زود...
سونیک داشت رو شکم تیلز میخوابید*انگار بزرگ وارمون عاشق بچش شده🌚*
بعد ۲ دقیقه سونیک پا میشه و کنار شکم تیلز میشینه و به تیلز نگاه میکنه و منتظر میمونه تا تیلز بیدار شه
تیلز بعد ده دقیقه بیدار میشه
سونیک: صبح بخیر ستاره ی قشنگم~
تیلز با صدای خوابالو: صبح بخیر...
سونیک سرش رو روی شکم تیلز میزاره
سونیک: میبینم پرنسس منم بیداره~
تیلز یکم میخنده و سرخ میشه
تیلز: اون سرتو از شکمم بر دار حالم بد شد🤣
سونیک با خنده سرش رو از شکم تیلز بر میداره
سونیک: باشه باشه من فقط میخواستم یه سلامی به پرنسسم کنم😅
سونیک یکم به صورت تیلز نزدیک میشه و بعددددد اونو از لب میبوسه....
ادامه دارد....
نویسنده: ببخشید زیادی کوتاه بود اخه نویسنده گشاده🌚
دیدگاه ها (۹)

شیطان تاریکی 😈پارت ۳این داستان: مرگ دکتر اگمن😏از زبان؛ دکتر ...

یهو دلم خواس یه رمان جدید بزارم ک قراره بزارم الان شاید

عشقی ز زیبا و درخشانفصل دوم پارت دوماز زبان نویسنده سونیک و ...

عشقی ز زیبا و درخشانفصل دوم پارت اولاز زبان نویسندهساعت ۲ظهر...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط