تو مرا آزردی

‌تو مرا آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت
می روم از قلبت
می شوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من می خندی !
و به خود می گویی :
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی
برنمی گردم، نه !
می روم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد

دیدگاه ها (۵)

نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهمقدر یک قاصدک از تو اثری م...

آن کس که شتاب دارد ، عاشق نیست ، تشنه ای ست که معشوق را چشمه...

عاشق که شدی قرار را می فهمیحال بد انتظار را می فهمیوقتی که ت...

در قنات دل ما آب زلال است ولیصید آن ماهی هوشیار محال است ولی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط