اربابمن

#ارباب-من
part : 13

ویو ات :
که یهو تا اومدم در اتاق رو باز کنم ...
در اتاق خودش باز شد
اون کوک بود که در رو باز کرد
تا وقتی که منو دید چشماش برق زد

ات : بریم ؟؟
کوک : ا...اره

دستشو سمتم دراز کرد تا دستشو بگیرم
منم دستشو گرفتم و به سمت ماشین راه افتادیم

《 ویو ۳۰ مین بعد 》
کوک : خوب رسیدیم
ات : خوب در رو باز کن پیاده شم
کوک: نع نع نع ، قوانین رو کع یادت نرفتع ؟

ات : هیعییی ، دستتو بگیرم ، بهت بگم ددی ، از کنارت جم نخورم ، با کسی گرم نگیرم
کوک : اینا به کنار چرا لباست انقدر بازه

ات : اجوما اینو دادع دیگ به من ربطی ندارع
خوب باشه

ویو کوک :
از ماشین پیاده شدم و در ماشین رو برای ات باز کردم
و اومد بیرون که دستمو گرفت
داشتیم از پله ها بالا میرفتیم
مافیا ها خیلی زیاد بودن
همه نگاهاشون روی ما بود
ات دستمو فشار میداد ، معلوم بود که ترسیده بود
منم هیچی نگفتم
از پله ها که بالا رفتیم با کسی روبرو شدیم که انتظارشو نداشتیم ......
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
دیدگاه ها (۱)

#ارباب-منpart : ۱۴ویو کوک : از پله ها بالا رفتیم که چیزی دید...

#ارباب-منpart : ۱۵ویو یوری : دیدم که اونا رفتن تو الان کاری ...

#ارباب-منpart : 12ویو کوک : که دیگه نتونستم دوون بیارم که .....

#ارباب-منpart : 11یه قدم رفت جلو ..که ....یهو پاش لیز خور که...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط