part9
part9
آسدور سر میز شام:
آسیه:میگم، دوروک👈🏻👉🏻
دوروک:جان دوروک
-میگم نظرت چیه زنگ بزنی کرم بگی یه دو سه روز نمیای شرکت؟
+یعنی چی
-دوست دارم بمونیم همینجا
+خب آخه فردا جلسه هییت مدیره ی و من باید حتما اونجا باشم🥺
- یعنی نمیشه کنسلش کنی 👈🏻👉🏻
+نمیدونم آخههه......؛ تو فعلا خودتو ناراحت نکن قربونت بشم ، به کرم زنگ میزنم ببینم چی میشه🙃
-باش
20 دقیقه بعد آسدور تو اتاق خواب
(آسیه داره لباسشو عوض میکنه که دوروک میاد داخل آسیه هم عصبی داد میزنه)
آسیه:در زدن هم خوب چیزیه دوروک بییییی🙄
دوروک:اولا من شوهرتم، ثانیاً تو که میدونی بدم میاد بگی دوروک بی
- عععع،دوروک بییییی
+آسیههههه
-دوروک بی جیمممممم
+آسیهههههههههههه
(آسیه بلند میخنده و دوروک هم میگیره و میخوابونش رو تخت و میخواست بوسش کنه که آسیه دوباره حالت تهوع میگیره، دستش میزاره جلو دهنش و میره توالت)
دوروک :آسیه,، آسیه خوبی؟
آسیه:آآره
+قربونت بشم برو سریع لباس بپوش بریم دکتر
-دوروک میشه یه لحظه بری تو اتاق منم الان میام
+چرا؟ چیزی شده نمیخوای من بدونم🙃؟
-نه تو فقط برو
+باش
5دقیقه بعد آسیه با یه جعبه میاد تو اتاق
دوروک:آسیه؟ اون جعبه تو دستت چیه؟
آسیه :بیا بگیرش خودت توشو نگاه بکن🤲🏻
+الله الله یعنی چی توشه؟؟
-بیلمم🙃
(دوروک وقتی جعبه رو باز میکنه اولش چیزی نمیفهمه ولی یه دفعه از روی تخت بلند میشه و..
آسدور سر میز شام:
آسیه:میگم، دوروک👈🏻👉🏻
دوروک:جان دوروک
-میگم نظرت چیه زنگ بزنی کرم بگی یه دو سه روز نمیای شرکت؟
+یعنی چی
-دوست دارم بمونیم همینجا
+خب آخه فردا جلسه هییت مدیره ی و من باید حتما اونجا باشم🥺
- یعنی نمیشه کنسلش کنی 👈🏻👉🏻
+نمیدونم آخههه......؛ تو فعلا خودتو ناراحت نکن قربونت بشم ، به کرم زنگ میزنم ببینم چی میشه🙃
-باش
20 دقیقه بعد آسدور تو اتاق خواب
(آسیه داره لباسشو عوض میکنه که دوروک میاد داخل آسیه هم عصبی داد میزنه)
آسیه:در زدن هم خوب چیزیه دوروک بییییی🙄
دوروک:اولا من شوهرتم، ثانیاً تو که میدونی بدم میاد بگی دوروک بی
- عععع،دوروک بییییی
+آسیههههه
-دوروک بی جیمممممم
+آسیهههههههههههه
(آسیه بلند میخنده و دوروک هم میگیره و میخوابونش رو تخت و میخواست بوسش کنه که آسیه دوباره حالت تهوع میگیره، دستش میزاره جلو دهنش و میره توالت)
دوروک :آسیه,، آسیه خوبی؟
آسیه:آآره
+قربونت بشم برو سریع لباس بپوش بریم دکتر
-دوروک میشه یه لحظه بری تو اتاق منم الان میام
+چرا؟ چیزی شده نمیخوای من بدونم🙃؟
-نه تو فقط برو
+باش
5دقیقه بعد آسیه با یه جعبه میاد تو اتاق
دوروک:آسیه؟ اون جعبه تو دستت چیه؟
آسیه :بیا بگیرش خودت توشو نگاه بکن🤲🏻
+الله الله یعنی چی توشه؟؟
-بیلمم🙃
(دوروک وقتی جعبه رو باز میکنه اولش چیزی نمیفهمه ولی یه دفعه از روی تخت بلند میشه و..
۲.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.