لیدی مغرور24
#لیدی_مغرور24
پوزخندی رو به اون زد و به سمت منظره روبه روش برگشت..
یه حسی بهم میگه الان اون باید جای من میبود:/
+واقعا درکش نمیکنم.. ادای این مثبتارو درمیاره.. اخه ی سیگاره دیگه.. این کارا دیگه برا چیه..!
من به سنی رسیدم که اختیار خودمو داشته باشم.. که بدونم چی واسم خوبه و چی بد.. بعد این میاد منو ارشاد میکنه..!
پک عمیقی از سیگار گرفت و این باعث شد سرفه هاش شروع بشن..
سعی کرد به سمت ماشین برنگرده تا مبادا تهیونگو نگران کنه.. ولی اگه همینجوری پیش میرفت از پا میوفتاد..
دستاشو از کاپوت ماشین که مثل تکیه گاهی براش بودن برداشت و رو سینش فشرد و آهسته رو زمین فرود اومد...( تا دو دقه پیش اختیارش دست خودش بود الان به گو خوردن افتاده😐)
تهیونگ که تا اون موقع سرش تو گوشیش بود سرشو بالا اورد و با جای خالی ا/ت مواجه شد..
اطرافو دوره کرد ولی هیچ اثری ازش نبود..
درو ماشینو باز کرد..
و صدایی که میشنیدو دنبال کرد و بالاخره به دختره بی جون رسید..
با نگرانی روی دو زانوش نشستو اونو بغل گرفت..
دور صورتشو قاب گرفت و دستی به خون گوشه لبش کشید..
-ا/ت.. ا/تتتت
سرفه هاش رو به تموم شدن بود اما به قدری بهش فشار اومده بود که نای حرف زدنم نداشت...
-ا/ت چرا اینجوری شدیی.. ها؟؟ باهام حرف بزن... یچیزی بگو... خواهش میکنم.. ا/تتت
ا/ت داشت اشکای اونو میدید.. اولین بارش بود که گریه میکرد؟.. نه
اون یبار دیگه هم اشکای پسرو دیده بود... تو بچگی.... انقدری اون اشکا براش دردناک بودن که از همون موقع به خودش قول داد هرکاری بکنه تا اون فکر اشک ریختنم نکنه.. ولی حالا چی؟ اون داشت برای خودش گریه میکرد..
بی جون دستشو بالا اورد و با انگشتش سعی کرد اشک رو گونه اونو پاک کنه..
پسر تا این حرکتشو دید مچ اونو تو دستای کشیدش گرفتو اونو بیشتر به خودش فشرد..
-فقط یکم تحمل کن.. باید یکیرو خبر کنم..
خواست بلند شه ولی صدای اون متوقفش کرد..
+ ته..یون.گا
به سمتش برگشت و سر اونو تو دستاش گرفت همراه با تکون دادن سرش فورا گفت:..
-جونم..
+ من.. من خست.م.. خواب.م میا.د...
-نه.. نه.. نه.. نباید بخوابی.. ا/ت.. باید بیدار بمونی.. باشه؟
+ ولی... من دل.م خوا.ب می.خو.اد.. ی... خوابه.. طولا....
نتونست تحمل کنه ...چشماشو بست و خودشو به تاریکیه خیالش سپرد..
-ا/ت.. خواهش میکنم... چشماتو نبند..ا/تتتتتت..
جون من لایک کنین بخدا اومدیم مسافرت تو ماشین بزور نوشتم واستون..
پوزخندی رو به اون زد و به سمت منظره روبه روش برگشت..
یه حسی بهم میگه الان اون باید جای من میبود:/
+واقعا درکش نمیکنم.. ادای این مثبتارو درمیاره.. اخه ی سیگاره دیگه.. این کارا دیگه برا چیه..!
من به سنی رسیدم که اختیار خودمو داشته باشم.. که بدونم چی واسم خوبه و چی بد.. بعد این میاد منو ارشاد میکنه..!
پک عمیقی از سیگار گرفت و این باعث شد سرفه هاش شروع بشن..
سعی کرد به سمت ماشین برنگرده تا مبادا تهیونگو نگران کنه.. ولی اگه همینجوری پیش میرفت از پا میوفتاد..
دستاشو از کاپوت ماشین که مثل تکیه گاهی براش بودن برداشت و رو سینش فشرد و آهسته رو زمین فرود اومد...( تا دو دقه پیش اختیارش دست خودش بود الان به گو خوردن افتاده😐)
تهیونگ که تا اون موقع سرش تو گوشیش بود سرشو بالا اورد و با جای خالی ا/ت مواجه شد..
اطرافو دوره کرد ولی هیچ اثری ازش نبود..
درو ماشینو باز کرد..
و صدایی که میشنیدو دنبال کرد و بالاخره به دختره بی جون رسید..
با نگرانی روی دو زانوش نشستو اونو بغل گرفت..
دور صورتشو قاب گرفت و دستی به خون گوشه لبش کشید..
-ا/ت.. ا/تتتت
سرفه هاش رو به تموم شدن بود اما به قدری بهش فشار اومده بود که نای حرف زدنم نداشت...
-ا/ت چرا اینجوری شدیی.. ها؟؟ باهام حرف بزن... یچیزی بگو... خواهش میکنم.. ا/تتت
ا/ت داشت اشکای اونو میدید.. اولین بارش بود که گریه میکرد؟.. نه
اون یبار دیگه هم اشکای پسرو دیده بود... تو بچگی.... انقدری اون اشکا براش دردناک بودن که از همون موقع به خودش قول داد هرکاری بکنه تا اون فکر اشک ریختنم نکنه.. ولی حالا چی؟ اون داشت برای خودش گریه میکرد..
بی جون دستشو بالا اورد و با انگشتش سعی کرد اشک رو گونه اونو پاک کنه..
پسر تا این حرکتشو دید مچ اونو تو دستای کشیدش گرفتو اونو بیشتر به خودش فشرد..
-فقط یکم تحمل کن.. باید یکیرو خبر کنم..
خواست بلند شه ولی صدای اون متوقفش کرد..
+ ته..یون.گا
به سمتش برگشت و سر اونو تو دستاش گرفت همراه با تکون دادن سرش فورا گفت:..
-جونم..
+ من.. من خست.م.. خواب.م میا.د...
-نه.. نه.. نه.. نباید بخوابی.. ا/ت.. باید بیدار بمونی.. باشه؟
+ ولی... من دل.م خوا.ب می.خو.اد.. ی... خوابه.. طولا....
نتونست تحمل کنه ...چشماشو بست و خودشو به تاریکیه خیالش سپرد..
-ا/ت.. خواهش میکنم... چشماتو نبند..ا/تتتتتت..
جون من لایک کنین بخدا اومدیم مسافرت تو ماشین بزور نوشتم واستون..
۱۱.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.