لیدی مغرور25
#لیدی_مغرور25
_نسبتتون با خانم کیم چیه؟
کاملا مصمم جواب داد..
_نامزدشم.
دکتر نگاهی به تخته دستش انداخت و با خوش رویی شروع به صحبت کرد..
_ زیاد جای نگرانی نیست.. فقط ریه هاشون به دود های تند حساسیت داره.. و وقتی اونو حس کنه همچین واکنشی که چن ساعت پیش شاهدش بودینو نشون میده..
نیم نگاه کوتاهه دیگه ای به تخته اش انداخت..
_ایشون سیگار میکشن؟
_بله متاسفانه.
_میدونم سخته که یهویی بزارش کنار.. اما برای اینکه آسیب جدی تری نبینه حداقل کمتر مصرف کنه..
به اتاقی که همون نزدیکی بود اشاره زدو ادامه داد..
_برای اطمینان بیشتر یه آزمایش دیگه هم ازش گرفتیم که جوابش حدود یه ساعت دیگه آماده اس.. بهش بگو حداقل تا اونموقع استراحت کنه..
جلو اومدو با لبخند و صدای آرومی گفت:
_ همسر لجبازی داری.. خدا بهت رحم کنه..
تهیونگ تشکر کوتاهی کرد و همراه با پوزخند گوشه لبش به داخل اتاق رفت..
(از زبان ا/ت)
_ پرستارا از بداخلاقیت خیلی تعریف میکنن...
به شقیقه هام ماساژ کوتاهی دادم و درحالی که از روی تخت بلند میشدم گفتم:
+پرستارا اول یه نگاه به اخلاق خودشون بندازن بعد از بقیه بد بگن!
به سمتم اومد:
_چیکارمیکنی؟!
+ میرم خونه.
میخواستم سِرُمو بکنم ولی مانعم شد..
_تا این سِرُم تموم نشده حق نداری از جات تکون بخوری..
ابرو بالا دادمو پوزخندی زدم..
+نه بابا.. تو هم ازین حرفا بلدی ؟! اخه انقد پیش ما خودتو مظلومو بی زبون نشون میدی آدم دلش به رحم میاد.
بدون اینکه توجهی به حرفام کنه بلندم کرد و روی تخت نشوندم..
نفسمو صدا دار بیرون دادم..
+واقعا کسیو لازم ندارم تا برام دلسوزی کنه...
میشه لطف کنی دست از سرم برداری؟
نمیتونم این رفتاراتو تحمل کنم..
_خودتم خوب میدونی که این کارام از سر دلسوزی نیست.. اما نمیفهمم چرا میخوای به خودت تلقین کنی که من آدم بده ی زندگیتم!
+چون من مطمئنم دزدی از شرکت زیر سر توعه..!
درحالی که روی تخت درازم میکرد گفت:
_الان وقت این حرفا نیست... فعلا استراحت کن بعدا درموردش حرف میزنیم..
_نسبتتون با خانم کیم چیه؟
کاملا مصمم جواب داد..
_نامزدشم.
دکتر نگاهی به تخته دستش انداخت و با خوش رویی شروع به صحبت کرد..
_ زیاد جای نگرانی نیست.. فقط ریه هاشون به دود های تند حساسیت داره.. و وقتی اونو حس کنه همچین واکنشی که چن ساعت پیش شاهدش بودینو نشون میده..
نیم نگاه کوتاهه دیگه ای به تخته اش انداخت..
_ایشون سیگار میکشن؟
_بله متاسفانه.
_میدونم سخته که یهویی بزارش کنار.. اما برای اینکه آسیب جدی تری نبینه حداقل کمتر مصرف کنه..
به اتاقی که همون نزدیکی بود اشاره زدو ادامه داد..
_برای اطمینان بیشتر یه آزمایش دیگه هم ازش گرفتیم که جوابش حدود یه ساعت دیگه آماده اس.. بهش بگو حداقل تا اونموقع استراحت کنه..
جلو اومدو با لبخند و صدای آرومی گفت:
_ همسر لجبازی داری.. خدا بهت رحم کنه..
تهیونگ تشکر کوتاهی کرد و همراه با پوزخند گوشه لبش به داخل اتاق رفت..
(از زبان ا/ت)
_ پرستارا از بداخلاقیت خیلی تعریف میکنن...
به شقیقه هام ماساژ کوتاهی دادم و درحالی که از روی تخت بلند میشدم گفتم:
+پرستارا اول یه نگاه به اخلاق خودشون بندازن بعد از بقیه بد بگن!
به سمتم اومد:
_چیکارمیکنی؟!
+ میرم خونه.
میخواستم سِرُمو بکنم ولی مانعم شد..
_تا این سِرُم تموم نشده حق نداری از جات تکون بخوری..
ابرو بالا دادمو پوزخندی زدم..
+نه بابا.. تو هم ازین حرفا بلدی ؟! اخه انقد پیش ما خودتو مظلومو بی زبون نشون میدی آدم دلش به رحم میاد.
بدون اینکه توجهی به حرفام کنه بلندم کرد و روی تخت نشوندم..
نفسمو صدا دار بیرون دادم..
+واقعا کسیو لازم ندارم تا برام دلسوزی کنه...
میشه لطف کنی دست از سرم برداری؟
نمیتونم این رفتاراتو تحمل کنم..
_خودتم خوب میدونی که این کارام از سر دلسوزی نیست.. اما نمیفهمم چرا میخوای به خودت تلقین کنی که من آدم بده ی زندگیتم!
+چون من مطمئنم دزدی از شرکت زیر سر توعه..!
درحالی که روی تخت درازم میکرد گفت:
_الان وقت این حرفا نیست... فعلا استراحت کن بعدا درموردش حرف میزنیم..
۹.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.