the king of my heart 💜
the king of my heart 💜
پارت ۱۲
ات. ای یواش چیکار میکنی
یونگی.مگه خودت نگفتی من لباسو انتخاب کنم منم میخام برم مغازه رو به رو اونجا لباساش قشنگ تره
ات
یونگی منو کشید برد مغازه روبه رو یه دختره چندش که داشت با نگاش یونگی قورت میداد هم اونجا بود
دختره.میتونم کمکتون کنم؟
یونگی.عاممم اره ما یه لباس عروس میخایم که نه خیلی باز باشه نه خیلی مذهبی...
ات.همونطور که یونگی داشت با دختره حرف میزد چشمم خورد به یه لباس عروس یکمی باز بود ولی خب خیلی محشر بود واقعا عاشقش شدم
یونگی.ات نظرت در مورد این چیه؟ ات اتت...یه نگاه به ات انداختم زل زده بود به یه جا نگاهشو دنبال کردم داشت یه لباس عروس رو نگاه میکرد یکم باز بود اما بنظرم خیلی بهش میومد
رفتم کنارش وایسادم ..اونو دوست داری؟
ات.اوهوم
یونگی.خیله خب خانوم اگه میشه اون لباسو برای ما بیارین
دختره.چشمم(حسودی مانند)
ات.لباسو گرفتم رفتم توی اتاق پرو پوشیدم وای چقد قشنگ بود دوباره درش ٱوردم رفتم بیرون
یونگی.اع پس چرا نپوشیدی من ببینم
ات.چون دوست ندارم اینجا نشونت بدم
یونگی.هوفف باشه بیا بریم
ات.لباسو حساب کردیم رفتیم بیرون حالا نوبت کفشم بود رفتیم توی یه مغازه حوصله نداشتم انتخاب کنم بخاطر همین یونگی خودش کفشو انتخاب کرد کفش رو هم خریدیم بعد رفتم بیرون(ادمین گشاد میباشد)
ات.گشنمه
یونگی.بیا بریم کافه یه چیزی بخور
ات.رفتیم توی کافه
گارسون.چی میل دارید؟
ات.عامم من یه کیک شکلاتی با کاپوچینو میخام
یونگی.منم یه قهوه
ات. بعد از اینکه خوردیم از کافه اومدیم بیرون حالا نوبت خرید برای یونگی بود
ادمین.خلاصه اینکه برای یونگی هم خرید کردن بعد از پاساژ اومدن بیرون
ات
توی ماشین نشسته بودم ساعت ۸ نیم بود چقد زود گذشت ،دقت کردم دیدم یونگی از مسیر خونه نمیره
ات.کجا میری؟
یونگی.نترس نمیخام بخورمت
ات.نترسیدم فقط سوال کردم
یونگی.داریم میریم رستوران
ات.دیگه حرفی نزدم چون خیلی گشنم بود...رسیدیم رستوران خیلی باحالی بود
رفتیم روی یه صندلی نشستیم
من استیک سفارش دادم یونگی هم پاستا.....
حمایت یادتون نره امیدوارم خوشتون بیاد🍓
پارت ۱۲
ات. ای یواش چیکار میکنی
یونگی.مگه خودت نگفتی من لباسو انتخاب کنم منم میخام برم مغازه رو به رو اونجا لباساش قشنگ تره
ات
یونگی منو کشید برد مغازه روبه رو یه دختره چندش که داشت با نگاش یونگی قورت میداد هم اونجا بود
دختره.میتونم کمکتون کنم؟
یونگی.عاممم اره ما یه لباس عروس میخایم که نه خیلی باز باشه نه خیلی مذهبی...
ات.همونطور که یونگی داشت با دختره حرف میزد چشمم خورد به یه لباس عروس یکمی باز بود ولی خب خیلی محشر بود واقعا عاشقش شدم
یونگی.ات نظرت در مورد این چیه؟ ات اتت...یه نگاه به ات انداختم زل زده بود به یه جا نگاهشو دنبال کردم داشت یه لباس عروس رو نگاه میکرد یکم باز بود اما بنظرم خیلی بهش میومد
رفتم کنارش وایسادم ..اونو دوست داری؟
ات.اوهوم
یونگی.خیله خب خانوم اگه میشه اون لباسو برای ما بیارین
دختره.چشمم(حسودی مانند)
ات.لباسو گرفتم رفتم توی اتاق پرو پوشیدم وای چقد قشنگ بود دوباره درش ٱوردم رفتم بیرون
یونگی.اع پس چرا نپوشیدی من ببینم
ات.چون دوست ندارم اینجا نشونت بدم
یونگی.هوفف باشه بیا بریم
ات.لباسو حساب کردیم رفتیم بیرون حالا نوبت کفشم بود رفتیم توی یه مغازه حوصله نداشتم انتخاب کنم بخاطر همین یونگی خودش کفشو انتخاب کرد کفش رو هم خریدیم بعد رفتم بیرون(ادمین گشاد میباشد)
ات.گشنمه
یونگی.بیا بریم کافه یه چیزی بخور
ات.رفتیم توی کافه
گارسون.چی میل دارید؟
ات.عامم من یه کیک شکلاتی با کاپوچینو میخام
یونگی.منم یه قهوه
ات. بعد از اینکه خوردیم از کافه اومدیم بیرون حالا نوبت خرید برای یونگی بود
ادمین.خلاصه اینکه برای یونگی هم خرید کردن بعد از پاساژ اومدن بیرون
ات
توی ماشین نشسته بودم ساعت ۸ نیم بود چقد زود گذشت ،دقت کردم دیدم یونگی از مسیر خونه نمیره
ات.کجا میری؟
یونگی.نترس نمیخام بخورمت
ات.نترسیدم فقط سوال کردم
یونگی.داریم میریم رستوران
ات.دیگه حرفی نزدم چون خیلی گشنم بود...رسیدیم رستوران خیلی باحالی بود
رفتیم روی یه صندلی نشستیم
من استیک سفارش دادم یونگی هم پاستا.....
حمایت یادتون نره امیدوارم خوشتون بیاد🍓
۱۱.۴k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.