꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 9
( از زبان ا/ ت)
ا/ت : چ. چی؟
جونگ کوک : چیزی نیست فرشته کوچولو بیا بریم
ا/ت : باشه
داشتیم قدم می زدیم که از بقل که شاد حیوانات رد شدیم
ا/ت : تو حیوان خونگی داری؟
جونگ کوک : اره به سگ دارم
ا/ت : اسمش چیه؟
جونگ کوک: بم
ا/ت : اسم قشنگیه
جونگ کوک: ممنون..... میگم میای امروز خونه من بمونی
ا/ت : مزاحم نمیشم
جونگ کوک : نه بابا
( از زبان جونگ کوک)
دستشو اروم گرفتم و داشتیم به راهمون ادامه می دادیم که یک لحظه دستمو توی دستاش نگاه کردم و نا خداگاه لبخندی روی لبم امد
وقتی رسیدیم خونه
رمز درو زدم......
( از زبان ا/ت)
داشت رمز درو می زد گه دیدم شماره منو پاره می زنه
ا/ت : چرا رمز درت شماره منه؟
( نویسنده : چون چ چسبیده به را 😂😂😂)
جونگ کوک : ااا چون هیچ وقت شماره عشقمو یادم نمیره
ا/ت : ..... خجالت
تا درو باز کرد یه سگ امد سمت جونگ کوک و جونگ کوک بغلش کرد
و رفتیم داخل
بم داشت می امد طرف من که من سری رفتم کنار
جونگ کوک : از سگ می ترسی؟
ا/ت : یک ذره
جونگ کوک : بشین
ا/ت : چرا؟
جونگ کوک :میفهمی
نشستم و گفت
جونگ کوک : چشمات رو ببین
وقتی بستم دستمو گرفت و بعدش چیزی رو حس کردم
وقتی چشمامو باز کردم دیدم دستم روی سر بمه
جونگ کوک : دیدی ترس نداره
و وقتی یک ذره بازش کردم ترسم ریخت
و بم امد تو بغلم
( چند دقیقه بعد )
جونگ کوک : گشنت نیست؟
ا/ت : نه ( الکی میگه)
که یک دفعه شکمم صدا داد
جونگ کوک : (خنده)
جونگ کوک : چی سفارش بدم؟
ا/ت : میشه خودمون غذا درست کنم.....
حمایت........ 💜؟
Part 9
( از زبان ا/ ت)
ا/ت : چ. چی؟
جونگ کوک : چیزی نیست فرشته کوچولو بیا بریم
ا/ت : باشه
داشتیم قدم می زدیم که از بقل که شاد حیوانات رد شدیم
ا/ت : تو حیوان خونگی داری؟
جونگ کوک : اره به سگ دارم
ا/ت : اسمش چیه؟
جونگ کوک: بم
ا/ت : اسم قشنگیه
جونگ کوک: ممنون..... میگم میای امروز خونه من بمونی
ا/ت : مزاحم نمیشم
جونگ کوک : نه بابا
( از زبان جونگ کوک)
دستشو اروم گرفتم و داشتیم به راهمون ادامه می دادیم که یک لحظه دستمو توی دستاش نگاه کردم و نا خداگاه لبخندی روی لبم امد
وقتی رسیدیم خونه
رمز درو زدم......
( از زبان ا/ت)
داشت رمز درو می زد گه دیدم شماره منو پاره می زنه
ا/ت : چرا رمز درت شماره منه؟
( نویسنده : چون چ چسبیده به را 😂😂😂)
جونگ کوک : ااا چون هیچ وقت شماره عشقمو یادم نمیره
ا/ت : ..... خجالت
تا درو باز کرد یه سگ امد سمت جونگ کوک و جونگ کوک بغلش کرد
و رفتیم داخل
بم داشت می امد طرف من که من سری رفتم کنار
جونگ کوک : از سگ می ترسی؟
ا/ت : یک ذره
جونگ کوک : بشین
ا/ت : چرا؟
جونگ کوک :میفهمی
نشستم و گفت
جونگ کوک : چشمات رو ببین
وقتی بستم دستمو گرفت و بعدش چیزی رو حس کردم
وقتی چشمامو باز کردم دیدم دستم روی سر بمه
جونگ کوک : دیدی ترس نداره
و وقتی یک ذره بازش کردم ترسم ریخت
و بم امد تو بغلم
( چند دقیقه بعد )
جونگ کوک : گشنت نیست؟
ا/ت : نه ( الکی میگه)
که یک دفعه شکمم صدا داد
جونگ کوک : (خنده)
جونگ کوک : چی سفارش بدم؟
ا/ت : میشه خودمون غذا درست کنم.....
حمایت........ 💜؟
۵۱.۴k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.