ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۹۷

صدايي زدم. همونجور چشم بسته اروم و گرفته گفت: کجا بودي؟ چي باید میگفتم؟ اشفته نفسم رو بیرون دادم و بینیمو بالا کشیدم و
گفتم هیچ جا.. مهم نیست...
چشماشو باز کرد و با نفس نفس دستش رو بالا آورد و حلقه اشکم رو با انگشت گرفت و اشفته :گفت هیچ جا جا نیستااا..
تلخ لبخند زدم و دستشو گرفتم
سرفه زد و چشماشو بست و تلخ صورت تو هم کشید و
گفت: گفتم کجا بودي؟
كلافه نفس عمیقی کشیدم و گرفته :گفتم: جاي بدي نبود..بس
كن..حال تو مهم تره..
كمي عصبي و بداخلاق :گفت حالم خوبه.. الكي بهونه نياز..
و دستشو به سینه اش کشید
تند گفتم خيلي خوب داد نزن.
گرفته اخم کرد و تلخ گفت خوب یاد گرفتي طفره بري.. دلسوز و مهربون نگاش کردم و نگران گفتم:چند وقته مشکل ريه داري؟
سرفه زد و کج خلق گفت: بحث عوض کردن رو هم خوب
بلدي..
نرم و با بغض خندیدم و دست به موهاش کشیدم و با محبت :گفتم مثل تو که بداخلاقي رو خوب یاد گرفتي..
اخم کرد. مهربون :گفتم نگفتی چند وقته؟
تلخ گفت: خيلي وقته.. اشفته چشماشو به هم فشرد و دستشو دور دستم سفت کرد و دستمو فشرد و با نفس، سنگین :گفت هیجیم نیست. نگران
ريه داري؟
سرفه زد و کج خلق گفت: بحث عوض کردن رو هم خوب
بلدي..
نرم و با بغض خندیدم و دست به موهاش کشیدم و با محبت :گفتم مثل تو که بداخلاقي رو خوب یاد گرفتي..
اخم کرد. مهربون :گفتم نگفتی چند وقته؟
تلخ گفت:خيلي وقته..
اشفته چشماشو به هم فشرد و دستشو دور دستم سفت کرد و دستمو فشرد و با نفس سنگین :گفت هیچیم نیست. نگران نباش..گاهی از این حمله ها بهم دست میده.. لرزون سرمو خم کردم و پیشونیشو بوسیدم. صورتشم سرد بود و رنگش واقعا پریده بود. قلبم اروم نمیگرفت.
اروم گفت یه کم.. فقط یه کم دیگه خوب میشم..
و نفس عمیق و خفه اي کشيد.
بي حركت موندم تا سرش رو زانوم اروم بگیره
اروم گفت: الا... تند گفتم: جانم..
تلخ گفت: همیشه باهام مهربون بمون..
با بغض و دل نگران گفتم باشه..
مگه میتونستم مهربون نباشم؟
لبخند پردردي زد و چشماشو به هم فشرد
احساس تهوع خيلي شديدي کردم.
به زور دست به گردنم کشیدم و سعی کردم پایین بدمش..
اخ..
دیدگاه ها (۴)

ظهور ازدواج پارت ۴۹۸به مرد مهربون و دوست داشتیم خیره شدم که ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۹ بي اختیار باز مهربون شدم و...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۶انگار تمام اعضا و جوارح داخ...

فصل سوم ) پارت ۴۹۵ مهربون :گفت سلام. من مدیر اینجام...بفرمای...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۹۹ فصل ۳ )ریه هاش ضعیف بود و احتمالا سر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط