دستامو میکنم توی جیبم،آخه دستی نیس که بخوام بگیرم،خودکارا
دستامو میکنم توی جیبم،آخه دستی نیس که بخوام بگیرم،خودکارا واسم دست میزنن،منم برگه ها رو میریزم رو هوا،یه پا میزارم رو اون پا،تارهای صوتیم خستن از حرفایی که عمل شدن الان روی صفحه کاغذن و نقاشی میکشن،ابرا خشک شدن،با شیلنگ حیاط ابرا رو آبیاری میکنم،میبینم کلاغ گرسنس واسه بچه هاشم غذا نداره،تو چشاش شرمندگی رو میبینم،نمیخوام التماس کنه به این ملت انسان مانند،پس،یه تیکه از گوشتمو میکنم بهش میدم،
نانو توی مغزم پیشرفت کرده،گوشت جدید همین الان جاش در اومده،افکار سبزم،جوونه زدن توی فکر مردم،یه شکلات هم گوشه لپم،داره از خون دهنم،شکلات طعم خونی میسازه،زنگ خونه میزنه،کسی باز نمیکنه،چون همه میدونن این ساعت از روز طبق معمول،پست چی واسم درد میاره_
درد رو ازش میگیرم بابت جنس ناب و اصلش که تا خود استخون میره تشکر میکنم،میام تو خونه،سروم رو پر از مورفین میکنم ،درد رو همراه سروم خودم باید به خودم ترزیق کنم،باز مشکل دارم،رگی نیس روی دستم،میگردم دنبال رگ،چپو راست،خودکارمو میبینم،ترزیق میکنم بش،رگمه آخه،خودمم کف اتاق خیره به سقف درد میکشم،میبینم مردمی که به اسم عدالت،دستاشون توی جیبمه،الان میفهمم چرا پولام پس انداز نمیشه،هههع،میام منم عین خودشون دست کنم توی جیبشون،یهو دست بند میزنن به دستم،میبرنم انفرادی اتاق سیزده_
قاضی حکم میده،اعدامه مغزم،،،،،
سریع رفیقام میان،قبل اجرای حکم سوراخ میکنن مغزمو،یه الکترود،چندتا سیم،حسگر،وصل میشه به پایانه های الکتریکیم،ایدهامو مکش میکنن یه جورایی مثل جارو برقی،،،،
فرداش حکم اجرا میشه،رو صندلی الکتریکی،سینه لرزون میرم از شدت برق_
تند یه برچسب میزنن رو دست چپم،روش نوشته،"این فرد خطریست،قلمش واسه خط جامعه خطر داشته،مردم رو بیدار میکرده،لطفا بهش نزدیک نشین"_
منو میندارن تو ماشین،میبرنم،تیمارستان سرری،چند کیلومتر زیر زمین،ملاقات هم هر روز واسه بازجویی_که یه وقت افکارم بیدار نشده باشن که روانی های اینجا رو بیدار کنم تا که خراب نشن رو سرشون_
اینجا آرومم_آخه رفیقام توی شهر،با قطره چکون ایدهامو توی خاک میکارن_
ح میم
نانو توی مغزم پیشرفت کرده،گوشت جدید همین الان جاش در اومده،افکار سبزم،جوونه زدن توی فکر مردم،یه شکلات هم گوشه لپم،داره از خون دهنم،شکلات طعم خونی میسازه،زنگ خونه میزنه،کسی باز نمیکنه،چون همه میدونن این ساعت از روز طبق معمول،پست چی واسم درد میاره_
درد رو ازش میگیرم بابت جنس ناب و اصلش که تا خود استخون میره تشکر میکنم،میام تو خونه،سروم رو پر از مورفین میکنم ،درد رو همراه سروم خودم باید به خودم ترزیق کنم،باز مشکل دارم،رگی نیس روی دستم،میگردم دنبال رگ،چپو راست،خودکارمو میبینم،ترزیق میکنم بش،رگمه آخه،خودمم کف اتاق خیره به سقف درد میکشم،میبینم مردمی که به اسم عدالت،دستاشون توی جیبمه،الان میفهمم چرا پولام پس انداز نمیشه،هههع،میام منم عین خودشون دست کنم توی جیبشون،یهو دست بند میزنن به دستم،میبرنم انفرادی اتاق سیزده_
قاضی حکم میده،اعدامه مغزم،،،،،
سریع رفیقام میان،قبل اجرای حکم سوراخ میکنن مغزمو،یه الکترود،چندتا سیم،حسگر،وصل میشه به پایانه های الکتریکیم،ایدهامو مکش میکنن یه جورایی مثل جارو برقی،،،،
فرداش حکم اجرا میشه،رو صندلی الکتریکی،سینه لرزون میرم از شدت برق_
تند یه برچسب میزنن رو دست چپم،روش نوشته،"این فرد خطریست،قلمش واسه خط جامعه خطر داشته،مردم رو بیدار میکرده،لطفا بهش نزدیک نشین"_
منو میندارن تو ماشین،میبرنم،تیمارستان سرری،چند کیلومتر زیر زمین،ملاقات هم هر روز واسه بازجویی_که یه وقت افکارم بیدار نشده باشن که روانی های اینجا رو بیدار کنم تا که خراب نشن رو سرشون_
اینجا آرومم_آخه رفیقام توی شهر،با قطره چکون ایدهامو توی خاک میکارن_
ح میم
۹.۲k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.