Devil or Angel⁷⁵
Devil or Angel⁷⁵
فردا
کوک
یونا: خوبی؟
م: اره اینجا کجاست؟
کوک: خودتون میفهمید
م: پسرم اومدی؟ دیشب یه دیوونه بود ما رو اورد اینجا میتونی نجاتمون بدی
کوک: اون دیوونه من بودم
یونا: چی؟
کوک: چرا با ا/ت دشمنی میکردید؟
یونا: ها؟ جونگکوک ما خودمون ناراحتیم
کوک: ناراحت نباشید بچه من زندست تا یه ماه دیگه هم بدنیا میاد و الان اونی که بازی خورده ا/ت نبوده شما بودید
م: چیمیگی دیوونه شدی؟
کوک: نه نشدم اینا واقعیه
م: اگه پدرت بفهمه میدونی چی میشه؟
کوک: بابا اگه بفهمه اول تورو طلاق میده همین چون تو میخواستی به نوش اسیب برسونی
م: 😔پسرم اشتباه فهمیدی
کوک: نه نفهمیدم
یونا: صبر کن نرو میخوام یه چیز درباره ا/ت بگم ا/ت دختر مهربونی که تو میبینی نیست
کوک: ا/ت یه فرشتست و داره تو بهشت زندگی میکنه ولی شما چی شیطانید وارد بهشت شدید و میخواهید بهشت از فرشته بگیرید موفق نشدید چون این جایگاه او بود و شما هم باید به جایگاهتون برید اینجا برای شما نیست جایگاه شما جهنمه پس وارد بهشت ما نشید
یونا: جونگکوک تروخدا نرو من هنوز زنتم
کوک: قراردادو پاره کردم و ازت طلاق گرفتم وقتی بیهوش بودی امضاش کردم
یونا: چی؟
کوک: همین که شنیدی
م: پسرم
کوک: به من نگو پسرم تو بچه ای نداری من خودم مامان دارم و اینکه کار من با شما تموم شد بقیه رو میسپرم به پلیسا
یونا: چی پلیس؟
کوک: اره پلیس
اینو گفتم و رفتم
یک ماه بعد
کوک
مینهو:اقای جئون سفر رو برای کی بزارم؟
کوک: ماه بعد
مینهو: نه نمیشه اقای چوی گفتن میخوان باهاتون هرچه زودتر قرار داد رو ببندن و باید اونجا باشید کمتر از یه ماه دیگه
کوک:چند روز طول میکشه؟
مینهو: یک هفته
کوک: بلیط بگیر برای فردا میخوام سریع برگردم
مینهو: چشم
ده دقیقه بعد
دلینگ دلینگ
مینهو: اقای جئون گوشیتون داره زنگ میخوره
کوک: حوصله ندارم خودت جواب بده؟
مینهو: خواهرتون هستن
کوک: بده ببینم الو
جانگمی: جونگکوک جونگکوک
کوک: چیه؟
جانگمی: ا/ت
کوک: چیشده؟
جانگمی: بیا بیمارستان
کوک: الان میام
#فیک
#سناریو
فردا
کوک
یونا: خوبی؟
م: اره اینجا کجاست؟
کوک: خودتون میفهمید
م: پسرم اومدی؟ دیشب یه دیوونه بود ما رو اورد اینجا میتونی نجاتمون بدی
کوک: اون دیوونه من بودم
یونا: چی؟
کوک: چرا با ا/ت دشمنی میکردید؟
یونا: ها؟ جونگکوک ما خودمون ناراحتیم
کوک: ناراحت نباشید بچه من زندست تا یه ماه دیگه هم بدنیا میاد و الان اونی که بازی خورده ا/ت نبوده شما بودید
م: چیمیگی دیوونه شدی؟
کوک: نه نشدم اینا واقعیه
م: اگه پدرت بفهمه میدونی چی میشه؟
کوک: بابا اگه بفهمه اول تورو طلاق میده همین چون تو میخواستی به نوش اسیب برسونی
م: 😔پسرم اشتباه فهمیدی
کوک: نه نفهمیدم
یونا: صبر کن نرو میخوام یه چیز درباره ا/ت بگم ا/ت دختر مهربونی که تو میبینی نیست
کوک: ا/ت یه فرشتست و داره تو بهشت زندگی میکنه ولی شما چی شیطانید وارد بهشت شدید و میخواهید بهشت از فرشته بگیرید موفق نشدید چون این جایگاه او بود و شما هم باید به جایگاهتون برید اینجا برای شما نیست جایگاه شما جهنمه پس وارد بهشت ما نشید
یونا: جونگکوک تروخدا نرو من هنوز زنتم
کوک: قراردادو پاره کردم و ازت طلاق گرفتم وقتی بیهوش بودی امضاش کردم
یونا: چی؟
کوک: همین که شنیدی
م: پسرم
کوک: به من نگو پسرم تو بچه ای نداری من خودم مامان دارم و اینکه کار من با شما تموم شد بقیه رو میسپرم به پلیسا
یونا: چی پلیس؟
کوک: اره پلیس
اینو گفتم و رفتم
یک ماه بعد
کوک
مینهو:اقای جئون سفر رو برای کی بزارم؟
کوک: ماه بعد
مینهو: نه نمیشه اقای چوی گفتن میخوان باهاتون هرچه زودتر قرار داد رو ببندن و باید اونجا باشید کمتر از یه ماه دیگه
کوک:چند روز طول میکشه؟
مینهو: یک هفته
کوک: بلیط بگیر برای فردا میخوام سریع برگردم
مینهو: چشم
ده دقیقه بعد
دلینگ دلینگ
مینهو: اقای جئون گوشیتون داره زنگ میخوره
کوک: حوصله ندارم خودت جواب بده؟
مینهو: خواهرتون هستن
کوک: بده ببینم الو
جانگمی: جونگکوک جونگکوک
کوک: چیه؟
جانگمی: ا/ت
کوک: چیشده؟
جانگمی: بیا بیمارستان
کوک: الان میام
#فیک
#سناریو
۱۷.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.