Devil or Angel⁷⁶
Devil or Angel⁷⁶
یک ساعت بعد
جانگمی: چرا تموم نمیشه؟
پ: دخترم یکم صبر کن
بورا: جانگمی بیا بشین
جانگمی: لیلی و سویون کجا هستن
میجون: بیرونن دارن بازی کنن
جانگمی: وایی
لیون: چیه؟
جانگمی: سوهو کجاست؟
لیون: چیشده چرا استرس داری سوهو خونست
جانگمی: اها ترسیدم وایی
لیون: باز چی گم کردی؟
جانگمی: جونگکوک کجاست؟
میجون: بیرون نشسته
☆: سلام
جانگمی: مامان اومدی
☆: چیشد؟
جانگمی: هنوز اتاق عمله
میجون: سلام
☆: سلام
بورا: سلام
☆: سلام شما؟ زن داداش ا/ت هستید؟
بورا: بله
☆: خوشبختم
بورا: منم همینطور
پ: سلام
☆: سسلام
کوک: جانگمی
جانگمی: ترسوندیم
کوک: چیشد؟
جانگمی: هیچی برو به دویدنت تو حیاط بیمارستان ادامه بده
کوک: نه دیگه خسته شدم مامان کی اومدی؟
☆: همین الان
🧑🏻⚕️: همراه خانم یانگ
کوک: خانمدکترچیشد
🧑🏻⚕️: بله؟
میجون: اروم باش چیشد خانم دکتر؟
🧑🏻⚕️: اها تبریک میگم یه دختره خوشگله
کوک: ها؟ مامانش خوبه؟
🧑🏻⚕️: اره
کوک: میتونیم ببینیمش؟
🧑🏻⚕️: اره
سریع رفتم تو اتاق
کوک: ا/ت
ا/ت: جونگکوک
کوک: خوبی؟
ا/ت: اره بقیه کجان
کوک: میان
ا/ت: میسو کجاست؟
🧑🏻⚕️: بفرمایید خانم اینم دختر خوشگلتون
کوک: ممنون خانم دکتر
🧑🏻⚕️: خواهش میکنم
کوک: ا/ت
ا/ت: جانم
کوک: یادته بهت گفتم حسودی نمیکنی اگه من با میسو باشم تو گفتی حسودی میکنم
ا/ت: اره یادمه
کوک: پس اومدم عذرخواهی کنم فک کنم باید خیلی حسودی کنی
ا/ت: 😅
میجون: میشه بیایم
کوک: بیاید
میجون:خوبی فدات شم؟
ا/ت: اره خوبم
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: میسو بدنیا اومد
کوک: اره بیا ببینش لیلی توهم بیا
لیلی: عمه
ا/ت: جانم
لیلی: میسو خوشگله
ا/ت: خودتم خوشگلی قربونت بشم
پ: یه لحظه عروسم خوبی
ا/ت: ممنون باباجون
پ: میخواستم عذرخواهی کنم
ا/ت: بابت چی؟
پ: همه چی من بودم که گفتم جونگکوک باید ازدواج کنه
ا/ت: باباجون عذرخواهی لازم نیست چون من اینو خودم انتخاب کردم میتونستم نکنم ولی قبول کردم
پ: خیلی متاسفم
ا/ت: باباجون اینجوری نگید ناراحت میشم
بابای جونگکوک رفت
☆: برمیگردم
ا/ت: جونگکوک مگه نگفتی که بابا و مامانت 20 سال پیش ازهم جدا شدن؟
کوک: اره شدن
جانگمی: فک کنم الان هم برگشتن
نتیجه: یونا و زن بابای کوک زندان بودن
مامان و بابای کوک باهم ازدواج کردن و همگی باخوبی زندگی کردن
#فیک
#سناریو
یک ساعت بعد
جانگمی: چرا تموم نمیشه؟
پ: دخترم یکم صبر کن
بورا: جانگمی بیا بشین
جانگمی: لیلی و سویون کجا هستن
میجون: بیرونن دارن بازی کنن
جانگمی: وایی
لیون: چیه؟
جانگمی: سوهو کجاست؟
لیون: چیشده چرا استرس داری سوهو خونست
جانگمی: اها ترسیدم وایی
لیون: باز چی گم کردی؟
جانگمی: جونگکوک کجاست؟
میجون: بیرون نشسته
☆: سلام
جانگمی: مامان اومدی
☆: چیشد؟
جانگمی: هنوز اتاق عمله
میجون: سلام
☆: سلام
بورا: سلام
☆: سلام شما؟ زن داداش ا/ت هستید؟
بورا: بله
☆: خوشبختم
بورا: منم همینطور
پ: سلام
☆: سسلام
کوک: جانگمی
جانگمی: ترسوندیم
کوک: چیشد؟
جانگمی: هیچی برو به دویدنت تو حیاط بیمارستان ادامه بده
کوک: نه دیگه خسته شدم مامان کی اومدی؟
☆: همین الان
🧑🏻⚕️: همراه خانم یانگ
کوک: خانمدکترچیشد
🧑🏻⚕️: بله؟
میجون: اروم باش چیشد خانم دکتر؟
🧑🏻⚕️: اها تبریک میگم یه دختره خوشگله
کوک: ها؟ مامانش خوبه؟
🧑🏻⚕️: اره
کوک: میتونیم ببینیمش؟
🧑🏻⚕️: اره
سریع رفتم تو اتاق
کوک: ا/ت
ا/ت: جونگکوک
کوک: خوبی؟
ا/ت: اره بقیه کجان
کوک: میان
ا/ت: میسو کجاست؟
🧑🏻⚕️: بفرمایید خانم اینم دختر خوشگلتون
کوک: ممنون خانم دکتر
🧑🏻⚕️: خواهش میکنم
کوک: ا/ت
ا/ت: جانم
کوک: یادته بهت گفتم حسودی نمیکنی اگه من با میسو باشم تو گفتی حسودی میکنم
ا/ت: اره یادمه
کوک: پس اومدم عذرخواهی کنم فک کنم باید خیلی حسودی کنی
ا/ت: 😅
میجون: میشه بیایم
کوک: بیاید
میجون:خوبی فدات شم؟
ا/ت: اره خوبم
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: میسو بدنیا اومد
کوک: اره بیا ببینش لیلی توهم بیا
لیلی: عمه
ا/ت: جانم
لیلی: میسو خوشگله
ا/ت: خودتم خوشگلی قربونت بشم
پ: یه لحظه عروسم خوبی
ا/ت: ممنون باباجون
پ: میخواستم عذرخواهی کنم
ا/ت: بابت چی؟
پ: همه چی من بودم که گفتم جونگکوک باید ازدواج کنه
ا/ت: باباجون عذرخواهی لازم نیست چون من اینو خودم انتخاب کردم میتونستم نکنم ولی قبول کردم
پ: خیلی متاسفم
ا/ت: باباجون اینجوری نگید ناراحت میشم
بابای جونگکوک رفت
☆: برمیگردم
ا/ت: جونگکوک مگه نگفتی که بابا و مامانت 20 سال پیش ازهم جدا شدن؟
کوک: اره شدن
جانگمی: فک کنم الان هم برگشتن
نتیجه: یونا و زن بابای کوک زندان بودن
مامان و بابای کوک باهم ازدواج کردن و همگی باخوبی زندگی کردن
#فیک
#سناریو
۳۵.۵k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.