𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁵²
تهیونگ : من از چی خبر ندارم ؟
جونگکوک : از اینکه من چطور دل هایون رو شکستم !
_________________________________________________________
تهیونگ :تو چیکار کردی جونگکوک؟
جونگکوک :(*تعریف ماجرا
تهیونگ : آخه عوضی مگه دل خواهر من بازیچه دست تو بود؟
جونگکوک با گریه میگه : دلش نه ...ولی جونش بازیجه لیای عوضی بود !
جیمین سر جونگکوک رو میزاره رو شونش و میگه : نگران نباش جونگکوکا!
هایون :یاع اینجا کجاست ؟ آخ
تهیونگ ،جونگکوک ، جیمین، جانگ می ، یونگی و جیهو به سمت تخت هایون میرن !
هایون به عزیزانش لبخندی میزنه اما با دیدن جونگکوک لبخند روی لبش ماسید ؛
جونگکوک دست هایون رو گرفت اما دختر دستش را از بند دستان مردانه اش در آورد :فکر نمیکنم استادی با شاگردش یا پسرخاله ای با دختر خالش اینجوری برخورد کنه !
بقیه هایون و جونگکوک رو تنها گذاشتند تا سوتفاهم پیش آمده را حل کنند !
جونگکوک عاجزانه گفت : هایونا ...لیا تهدیدم کرد که تورو ازم میگیره ...من رهات کردم چون شجاعت لازم رو نداشتم ، اما الان وضع فرق کرده من یکبار تا مرز از دست دادنت رفتم اینبار به جای تسلیم شدن در کنارت میجنگم !
هایون لبخندی میزند بر نک انگشت شصت جونگکوک بوسه ای میکارد...
جونگکوک دستش رو بر پیشانیش میزند و میگوید :فاخ عالم بر سرمان شد !
هایون :چرا؟
(من خودم دلم نمیاد یه زوج خیلی تو فیکا بهم بزنن واسه همین فقط سه چهار پارت فقط بهم زدن ماچ بتون گل گلیاا)
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁵²
تهیونگ : من از چی خبر ندارم ؟
جونگکوک : از اینکه من چطور دل هایون رو شکستم !
_________________________________________________________
تهیونگ :تو چیکار کردی جونگکوک؟
جونگکوک :(*تعریف ماجرا
تهیونگ : آخه عوضی مگه دل خواهر من بازیچه دست تو بود؟
جونگکوک با گریه میگه : دلش نه ...ولی جونش بازیجه لیای عوضی بود !
جیمین سر جونگکوک رو میزاره رو شونش و میگه : نگران نباش جونگکوکا!
هایون :یاع اینجا کجاست ؟ آخ
تهیونگ ،جونگکوک ، جیمین، جانگ می ، یونگی و جیهو به سمت تخت هایون میرن !
هایون به عزیزانش لبخندی میزنه اما با دیدن جونگکوک لبخند روی لبش ماسید ؛
جونگکوک دست هایون رو گرفت اما دختر دستش را از بند دستان مردانه اش در آورد :فکر نمیکنم استادی با شاگردش یا پسرخاله ای با دختر خالش اینجوری برخورد کنه !
بقیه هایون و جونگکوک رو تنها گذاشتند تا سوتفاهم پیش آمده را حل کنند !
جونگکوک عاجزانه گفت : هایونا ...لیا تهدیدم کرد که تورو ازم میگیره ...من رهات کردم چون شجاعت لازم رو نداشتم ، اما الان وضع فرق کرده من یکبار تا مرز از دست دادنت رفتم اینبار به جای تسلیم شدن در کنارت میجنگم !
هایون لبخندی میزند بر نک انگشت شصت جونگکوک بوسه ای میکارد...
جونگکوک دستش رو بر پیشانیش میزند و میگوید :فاخ عالم بر سرمان شد !
هایون :چرا؟
(من خودم دلم نمیاد یه زوج خیلی تو فیکا بهم بزنن واسه همین فقط سه چهار پارت فقط بهم زدن ماچ بتون گل گلیاا)
۴.۳k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.