my little girl
پارت1٠ [ پارت اخر فصل اول ]
ویو ات
تا خواستم از اونجا دور بشم اون اقاه منو صدا زد وایسا اون دارهـ کره ای حرف میزنه؟ پس حتما اهل کرهس
هوانگ: هعی تو وایسا پس تو باید دختر جانگ باشی ـ.. وایساا اسمتـــــ اممم
ات: اسمم اته
هوانگ: اها اره ات...خاب جانگ من مطمئنم که دخترت تمام زندگیته..پس همونجور که که زندگیمو ازم گرفتی زندگیتو میگیرم
وایساده بودم که یهو تفنگشو اورد بالا و به سمت من شلیک کرد من چشمامو بستم ولی وقتی باز کردم دیدم بابا روی زمین افتاده سریع به طرف دویدمـ.
ات: باباییی نههه بابا جونممم بیدار بمون باشه... منو تنها نزاررر
ویو جیهوپ
هوانگ میخواست ات رو بکشه من طاقت از دست دادن ات رو ندارم.. ات تمام زندگی منه پس خودمو جلوی تیر انداخت چند لحظه بعد صدای گریه های ات رو میشنیدم ولی نا نداشتم چشامو باز کنم و سیاهی
ویو جین
وقتی جیهوپ خودشو جلوی تیر انداخت بیهوش شد همه مون سریع رفتیم سمتش
جین: جیهوپ جیهوپ هعیی پسرر بیدار شوو... زنگ بزنین دکتر.
ویو ادمین
تهیونگ خیلی سریع شماره دکتر
شخصیشونو گرفت و زنگ زد
دکتر هم گفت که خودشو سریع میرسونه. ــ
توی این فاصله ات و شوگا بالا سر جیهوپ بودن. ات فقط گریه میکرد
ات: بابایی باباجونم بابا (گریه)
شوگا: هعی پسرر بیدار شو(گریه)
بلع دیگه فایده انداشت اون کاملا بیهوش شده بود دکتر اومد پسرا جیهوپ رو بردن داخل اتاق خواب دکتر وارد اتاق شد و گقت همه بیرون ببمونن
ویو جونگکوک
سریع ات رو بغل کردم چون میخواست داخل اتاق بره
جونگکوک: هعی ات ات ببین اگه بخای بابات حالش خوب بشه باید همین جا پیش من بمونی جونگکوک ات رو داخل بغلش گرفت ات: عمو بابام من بابامو میخوامم(گریه)
ویو شوگا
پشت در اتاق منتظر بودیم ات هعی گریه میکرد جونگکوک نمیتونست ارومش کنه پس به سمت ات رفتم و بغلش کردم
شوگا: هعی ات گریه نکن بابا حالش خوب میشه و با حرف های ارامشبخش ارومش کردم که دکتر از در اومد بیرون ات به سرعت رفت سمتشون..
ات: حال بابام چطوره
شوگا: حالش چطوره
دکتر: متاسفم اقای مین ایشون فوت کردن.. تسلیت میگم
با حرف هاس دکتر همهمون زدیم زیر گریه ما جیهوپ مونو از دست دادیم (خدانکنه)
ویو ادمین
روز اول با گریه تموم شد و صبح روز دوم رو داریم که قرار بود جیهوپ رو دفن کنن
ویو جیمین
جیهوپ رو توی باغ خونمون دفن کردیم... و کلی مهمون داشتیم.. ات حال خوبی نداشت زیاد حرف نمیزد همهمون داغون بودیم مجلس هم خیلی خیلی شلوغ بود
(پرش به بعد از رفتن مهمونا)
ویو شوگا
دور هم ساکت نشسته بودیم.. خونه تو سکوت کامل بود که یهو ات گفت
ات: من....
پایان فصل اول ❤️🩹
نظرتون راجب فصل اول..
ویو ات
تا خواستم از اونجا دور بشم اون اقاه منو صدا زد وایسا اون دارهـ کره ای حرف میزنه؟ پس حتما اهل کرهس
هوانگ: هعی تو وایسا پس تو باید دختر جانگ باشی ـ.. وایساا اسمتـــــ اممم
ات: اسمم اته
هوانگ: اها اره ات...خاب جانگ من مطمئنم که دخترت تمام زندگیته..پس همونجور که که زندگیمو ازم گرفتی زندگیتو میگیرم
وایساده بودم که یهو تفنگشو اورد بالا و به سمت من شلیک کرد من چشمامو بستم ولی وقتی باز کردم دیدم بابا روی زمین افتاده سریع به طرف دویدمـ.
ات: باباییی نههه بابا جونممم بیدار بمون باشه... منو تنها نزاررر
ویو جیهوپ
هوانگ میخواست ات رو بکشه من طاقت از دست دادن ات رو ندارم.. ات تمام زندگی منه پس خودمو جلوی تیر انداخت چند لحظه بعد صدای گریه های ات رو میشنیدم ولی نا نداشتم چشامو باز کنم و سیاهی
ویو جین
وقتی جیهوپ خودشو جلوی تیر انداخت بیهوش شد همه مون سریع رفتیم سمتش
جین: جیهوپ جیهوپ هعیی پسرر بیدار شوو... زنگ بزنین دکتر.
ویو ادمین
تهیونگ خیلی سریع شماره دکتر
شخصیشونو گرفت و زنگ زد
دکتر هم گفت که خودشو سریع میرسونه. ــ
توی این فاصله ات و شوگا بالا سر جیهوپ بودن. ات فقط گریه میکرد
ات: بابایی باباجونم بابا (گریه)
شوگا: هعی پسرر بیدار شو(گریه)
بلع دیگه فایده انداشت اون کاملا بیهوش شده بود دکتر اومد پسرا جیهوپ رو بردن داخل اتاق خواب دکتر وارد اتاق شد و گقت همه بیرون ببمونن
ویو جونگکوک
سریع ات رو بغل کردم چون میخواست داخل اتاق بره
جونگکوک: هعی ات ات ببین اگه بخای بابات حالش خوب بشه باید همین جا پیش من بمونی جونگکوک ات رو داخل بغلش گرفت ات: عمو بابام من بابامو میخوامم(گریه)
ویو شوگا
پشت در اتاق منتظر بودیم ات هعی گریه میکرد جونگکوک نمیتونست ارومش کنه پس به سمت ات رفتم و بغلش کردم
شوگا: هعی ات گریه نکن بابا حالش خوب میشه و با حرف های ارامشبخش ارومش کردم که دکتر از در اومد بیرون ات به سرعت رفت سمتشون..
ات: حال بابام چطوره
شوگا: حالش چطوره
دکتر: متاسفم اقای مین ایشون فوت کردن.. تسلیت میگم
با حرف هاس دکتر همهمون زدیم زیر گریه ما جیهوپ مونو از دست دادیم (خدانکنه)
ویو ادمین
روز اول با گریه تموم شد و صبح روز دوم رو داریم که قرار بود جیهوپ رو دفن کنن
ویو جیمین
جیهوپ رو توی باغ خونمون دفن کردیم... و کلی مهمون داشتیم.. ات حال خوبی نداشت زیاد حرف نمیزد همهمون داغون بودیم مجلس هم خیلی خیلی شلوغ بود
(پرش به بعد از رفتن مهمونا)
ویو شوگا
دور هم ساکت نشسته بودیم.. خونه تو سکوت کامل بود که یهو ات گفت
ات: من....
پایان فصل اول ❤️🩹
نظرتون راجب فصل اول..
۸.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.