قسمت دوم
#قسمت_دوم
مامانی گوشمو ول کردو برگشت طرفه گاز.جش
همونطور که از مامان دور میشدم گفتم:
-مامانی من میرم بخوابم گرسنم نیست لطفا برای شام صدام نزنین.
مامان سری تکون داد.
با گفتن شب بخیر به طرف پله ها حرکت کردم.
-رها.
به طرف آشپز خانه چرخیدم.
-جانم مامانی.
مامان با لحن آروم و مهربونی گفت؛
-فردا بابات جواب میخوادفکرات رو بکن.
ای مردشور این سنت رو ببرن.
با اخم مصنوعی گفتم:
-میگم مامانی زیاد نیست وقتش!
مامان-برو وروجک.
تک خنده ای کردم و با گفتن شب بخیر به سمت اتاق رفتم.
تا پامو توی اتاق گذاشتم تلفتم زنگ خورد. نگاهی به شماره انداختم ناشناس بود. ولش کن نمیشناسم گذاشتم کنار تا جونش دراد! زنگ خوردنش که تموم شد یه پیام اومد از همون شماره بود بازش کردم.
(میشه جواب بدی؟آرادم)
باز زنگ زد جواب دادم
-الو. -بفرما. -خانوم راد؟ نه عمشه-بله -شناختی؟ -بچه ننه باباتی مگه نه؟ -بامزه آرادم. -خوب میدونم! -زنگ زدم باهاش صحبت کنم. -نـــه.....دروغ میگی میدونی من فکر میکردم زنگ زدی نگام کنی! -دیشب تو آب نمک خوابیدی؟! -نه. نمکامون تموم شده بود تو آب قند خوابیدم! -کم نیاری یه وقت. -باشه چون تو گفتی. -ببین رها خانوم، من حوصله ی کل کل با تو یکیو ندارم. زنگ زدم بگم من مخالفم با این ازدواج میدونم توهم مخالفی پس سکوت نکن.
-ببین آق داداش واسه منم همچین خوش نیست منم الان موافقت نکردم گفتم بدونی که منم همچین محتاجت نیستم.
سریع تلفن رو قطع کردم و گرفتم خوابیدم!
#عروس_رویاها
#رمان
@aroosrooyaha
دوستان نظر یادتون نره❤
مامانی گوشمو ول کردو برگشت طرفه گاز.جش
همونطور که از مامان دور میشدم گفتم:
-مامانی من میرم بخوابم گرسنم نیست لطفا برای شام صدام نزنین.
مامان سری تکون داد.
با گفتن شب بخیر به طرف پله ها حرکت کردم.
-رها.
به طرف آشپز خانه چرخیدم.
-جانم مامانی.
مامان با لحن آروم و مهربونی گفت؛
-فردا بابات جواب میخوادفکرات رو بکن.
ای مردشور این سنت رو ببرن.
با اخم مصنوعی گفتم:
-میگم مامانی زیاد نیست وقتش!
مامان-برو وروجک.
تک خنده ای کردم و با گفتن شب بخیر به سمت اتاق رفتم.
تا پامو توی اتاق گذاشتم تلفتم زنگ خورد. نگاهی به شماره انداختم ناشناس بود. ولش کن نمیشناسم گذاشتم کنار تا جونش دراد! زنگ خوردنش که تموم شد یه پیام اومد از همون شماره بود بازش کردم.
(میشه جواب بدی؟آرادم)
باز زنگ زد جواب دادم
-الو. -بفرما. -خانوم راد؟ نه عمشه-بله -شناختی؟ -بچه ننه باباتی مگه نه؟ -بامزه آرادم. -خوب میدونم! -زنگ زدم باهاش صحبت کنم. -نـــه.....دروغ میگی میدونی من فکر میکردم زنگ زدی نگام کنی! -دیشب تو آب نمک خوابیدی؟! -نه. نمکامون تموم شده بود تو آب قند خوابیدم! -کم نیاری یه وقت. -باشه چون تو گفتی. -ببین رها خانوم، من حوصله ی کل کل با تو یکیو ندارم. زنگ زدم بگم من مخالفم با این ازدواج میدونم توهم مخالفی پس سکوت نکن.
-ببین آق داداش واسه منم همچین خوش نیست منم الان موافقت نکردم گفتم بدونی که منم همچین محتاجت نیستم.
سریع تلفن رو قطع کردم و گرفتم خوابیدم!
#عروس_رویاها
#رمان
@aroosrooyaha
دوستان نظر یادتون نره❤
۹.۲k
۲۶ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.