🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
پریشب یه سربند سبز بابام رو پیشونیم بست
که روش نوشته بودند آقای من حسین است
بابام منو با خودش به مجلس روضه بُرد
خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد
تو روضه خوندن دیدم گریه میکردن همه
حسین حسین میگفتن با صدای زمزمه
از اون موقع تا حالا همش دارم میخونم
حسین حسین حسین جان آقای مهربونم
عصرقرآن
پریشب یه سربند سبز بابام رو پیشونیم بست
که روش نوشته بودند آقای من حسین است
بابام منو با خودش به مجلس روضه بُرد
خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد
تو روضه خوندن دیدم گریه میکردن همه
حسین حسین میگفتن با صدای زمزمه
از اون موقع تا حالا همش دارم میخونم
حسین حسین حسین جان آقای مهربونم
عصرقرآن
۳۵۱
۲۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.