توی دهاتمون فقط زمین ما و کناریمون بود که باغ
توی دهاتمون فقط زمین ما و کناریمون بود که باغ
انار بود ،
بقیه تا چشم کار میکرد درخت خرمالو بود ،
پاییز که میشد بابام چند تا سبدُ پر از انار میکرد و میداد به من تا ببرم واسه دور و بریامون ، باغای بغل ، همسایه ها ، چند تا آشنا ها ، وقتی انارا رو میدادم و با سبد خالیش برمیگشتم خونه جر و بحث مامان و بابام شروع میشد ، مامانم میگفت ببین تا حالا شده دو تا خرمالو بذارن تو سبد و پس بفرستن واست؟ واسه چی هر سال به اینا انار میدی ، آقام میگفت زن این چه حرفیه ، آدم باید معرفت داشته باشه ، من انار نمیدم که به جاش خرمالو بگیرم ، اینو هر سال میگی منم هرسال بهت میگم ، آدم اگه خوبی میکنه هیچ وقت نباید توقع خوبی داشته باشه ، این ذات ما آدماست ، فقط آدمای کمی پیدا میشن که حاضرن بدون چشم داشت خوبی کنن ، بذار حالم با همین خوب باشه ، اصلا ما که خرمالو دوست نداریم ، نه من میخورم نه تو نه حبیب ، همون بهتر که سبدُ خالی پس میفرستن
نمیدونم چرا اما من همیشه از حرفای آقام تاثیر میگرفتم ، تو مدرسه پاک کن اضافیمُ میدادم به دوستام ، میذاشتم از مداد رنگیام استفاده کنن ، خوراکیامُ باهاشون تقسیم میکردم ، بدون اینکه ازشون چیزی بخوام
بزرگتر که شدم با دوچرخه م دوستامو میرسوندم ، بعدها با موتوری که آقام برام خرید ، تا اینکه اونقدر بزرگ شدم که زن گرفتم ، محبت کردم ، محبت کرد ، هواشو داشتم ، هوامو داشت ، دوسش داشتم ، دوسم داشت ، هر سبدی که میدادم دستش خالی برنمیگردوند ، تازه فهمیدم چیزی که تا امروز قانون زندگی و رفاقتم بوده تو عالم زن و شوهری فرق داره ، اینجا تنها جایی هست که هرچی خوبی کنی بهت برمیگرده
فهمیدم اگه به زنت یه سبد انار دادی میتونی منتظر باشی تا واست با خرمالو پرش کنه
اما اگه به رفیقت یه سبد انار دادی نباید توقع داشته باشی که واست پرش کنه
بهتره خودت رو بزنی به اون راه که اصلا خرمالو دوست نداری!
انار بود ،
بقیه تا چشم کار میکرد درخت خرمالو بود ،
پاییز که میشد بابام چند تا سبدُ پر از انار میکرد و میداد به من تا ببرم واسه دور و بریامون ، باغای بغل ، همسایه ها ، چند تا آشنا ها ، وقتی انارا رو میدادم و با سبد خالیش برمیگشتم خونه جر و بحث مامان و بابام شروع میشد ، مامانم میگفت ببین تا حالا شده دو تا خرمالو بذارن تو سبد و پس بفرستن واست؟ واسه چی هر سال به اینا انار میدی ، آقام میگفت زن این چه حرفیه ، آدم باید معرفت داشته باشه ، من انار نمیدم که به جاش خرمالو بگیرم ، اینو هر سال میگی منم هرسال بهت میگم ، آدم اگه خوبی میکنه هیچ وقت نباید توقع خوبی داشته باشه ، این ذات ما آدماست ، فقط آدمای کمی پیدا میشن که حاضرن بدون چشم داشت خوبی کنن ، بذار حالم با همین خوب باشه ، اصلا ما که خرمالو دوست نداریم ، نه من میخورم نه تو نه حبیب ، همون بهتر که سبدُ خالی پس میفرستن
نمیدونم چرا اما من همیشه از حرفای آقام تاثیر میگرفتم ، تو مدرسه پاک کن اضافیمُ میدادم به دوستام ، میذاشتم از مداد رنگیام استفاده کنن ، خوراکیامُ باهاشون تقسیم میکردم ، بدون اینکه ازشون چیزی بخوام
بزرگتر که شدم با دوچرخه م دوستامو میرسوندم ، بعدها با موتوری که آقام برام خرید ، تا اینکه اونقدر بزرگ شدم که زن گرفتم ، محبت کردم ، محبت کرد ، هواشو داشتم ، هوامو داشت ، دوسش داشتم ، دوسم داشت ، هر سبدی که میدادم دستش خالی برنمیگردوند ، تازه فهمیدم چیزی که تا امروز قانون زندگی و رفاقتم بوده تو عالم زن و شوهری فرق داره ، اینجا تنها جایی هست که هرچی خوبی کنی بهت برمیگرده
فهمیدم اگه به زنت یه سبد انار دادی میتونی منتظر باشی تا واست با خرمالو پرش کنه
اما اگه به رفیقت یه سبد انار دادی نباید توقع داشته باشی که واست پرش کنه
بهتره خودت رو بزنی به اون راه که اصلا خرمالو دوست نداری!
۱۰.۴k
۰۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.