اولین عشق زندگیم
اولین عشق زندگیم
P30
بوسه ای از شونش زدم
(ویو کوک)
دختره آنقدر ضایع شده بود بد بخت نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم
×ایشش
بلند شد و رفت
_حس نمیکنی روی جئون کوچولو نشستی؟
سریع از جاش بلند شد
_هاهاهاهاها (خنده)
روی یکی از صندلی ها نشست
+م...ما..ب..برای چی اومدیم اینجا؟
_اینگا به مهمونی مافیاییه
+مافیاااا؟
_هووم
کارشون اومد جای میزمون
÷چیزی میل دارید؟
_یه ویسکی هفتاد درصد ...ا.ت چی میخوری ؟
+ه...هر.چی شما بخورید
_ یه چیز گرم بیارین براش بدون الکل
÷چشم
واسه ا.ت زود بود هنوز که بتونه الکل بخوره
_بیا اینجا
+چ..چی؟
_بیا اینجا (اشاره با چشمش به پای خودش )
+ا..الان؟
_هوم
+وو..ولی
_ولی نداریم بیا اینجا
از جاش بلند شد یواش یواش اومد سمتم
دستش رو گرفتم کشیدمش سمت خودم
روی پام نشوندمش
_وقتی بهت میگم بیا یعنی بیا سعی نکن کاریکنم که نتونی از جان تکون بخوری فهمیدی؟
+.....
_فهمیدی؟
+ب..بله
_راستی ...اومم...ددی خوشم اومد از این به بعد همینجوری صدام کن
+چی؟
_ددی صدام کن
بلند شدم دستش رو گرفتم و بردمش توی یکی از اتاق ها
اونجا پر بود از اتاق هایی که هرزه هوایی مثل اون دختر داشتن به بقیه.......میدادن
اون اتاق خالی بود
رفتیم داخل در رو بستم چسبوندمش به دیوار
صورت هامون در یک سانتی همدیگه بود
لبام رو روی لباش گذاشتم و مک های محکمی زدم
دستم رو روی بدنش میکشیدم
دستم کل بدنش رو فتح میکرد
از لباش جدا شدم دستم رو به سمت دکمه های لباسش بردم یکی یکی بازش کردم
کبودی هایی که روی گردنش بود ....چشمای پر از حرفش .....اندام ظریفش ...همه ی اینا باعث میشد کاری میکردم که امشب میتونه راه بره
P30
بوسه ای از شونش زدم
(ویو کوک)
دختره آنقدر ضایع شده بود بد بخت نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم
×ایشش
بلند شد و رفت
_حس نمیکنی روی جئون کوچولو نشستی؟
سریع از جاش بلند شد
_هاهاهاهاها (خنده)
روی یکی از صندلی ها نشست
+م...ما..ب..برای چی اومدیم اینجا؟
_اینگا به مهمونی مافیاییه
+مافیاااا؟
_هووم
کارشون اومد جای میزمون
÷چیزی میل دارید؟
_یه ویسکی هفتاد درصد ...ا.ت چی میخوری ؟
+ه...هر.چی شما بخورید
_ یه چیز گرم بیارین براش بدون الکل
÷چشم
واسه ا.ت زود بود هنوز که بتونه الکل بخوره
_بیا اینجا
+چ..چی؟
_بیا اینجا (اشاره با چشمش به پای خودش )
+ا..الان؟
_هوم
+وو..ولی
_ولی نداریم بیا اینجا
از جاش بلند شد یواش یواش اومد سمتم
دستش رو گرفتم کشیدمش سمت خودم
روی پام نشوندمش
_وقتی بهت میگم بیا یعنی بیا سعی نکن کاریکنم که نتونی از جان تکون بخوری فهمیدی؟
+.....
_فهمیدی؟
+ب..بله
_راستی ...اومم...ددی خوشم اومد از این به بعد همینجوری صدام کن
+چی؟
_ددی صدام کن
بلند شدم دستش رو گرفتم و بردمش توی یکی از اتاق ها
اونجا پر بود از اتاق هایی که هرزه هوایی مثل اون دختر داشتن به بقیه.......میدادن
اون اتاق خالی بود
رفتیم داخل در رو بستم چسبوندمش به دیوار
صورت هامون در یک سانتی همدیگه بود
لبام رو روی لباش گذاشتم و مک های محکمی زدم
دستم رو روی بدنش میکشیدم
دستم کل بدنش رو فتح میکرد
از لباش جدا شدم دستم رو به سمت دکمه های لباسش بردم یکی یکی بازش کردم
کبودی هایی که روی گردنش بود ....چشمای پر از حرفش .....اندام ظریفش ...همه ی اینا باعث میشد کاری میکردم که امشب میتونه راه بره
۱۵.۲k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.