اولین عشق زندگیم
اولین عشق زندگیم
P31
کاری میکردم که امشب نتونه راه بره
( ویو کوک)
سرم رو در گردنش فرو بردم زبونم روش کشیدم
دستم رو به دخل لباسش هدایت کردم
دستم رو به کمرش میکشیدم
با تکون خوردنش میفهمیدم قلقلش میاد
دندون های میشم رو به روی گردنش کشیدم که شکی بهش وارد شد
دستش رو روی بازم گذاشت و به عقب هل داد
+ن..نه...نکن
دندونم رو یکم بهش فشار دادم
محکم لباسم رو چنگ زد و جیغ ریزی کشید
میخواستم فقط اذیتش کنم
کیس مارک محکمی رو گردنش زدم
توی چشماش نگاه کردم ....چشماش پر از ترس بود
و سوال بود
_ نترس فقط میخواستم اذیتت کنم
+اذ....اذیت ؟
_ هووم
+واقعا؟
_ هووم
+برات دارم جئون ( زیر لب)
_اوو شنیدما
+خنده
با سرعت بدو بدو مرد به اون طرف اتاق
رفتم دنبالش
_ هییی
+خنده
_خنده
گوشه اتاق ایستاد و دکمه هاشو بست
_ کی گفت ببندی ها؟ هنوز کارم تموم نشده
+نه....ب.برای امشب... .بسه
اون طوری که حرف میزد آدم دیوونش میشد طوری که میخواست حرفش رو واضح بیان کنه اما میترسید
در رو باز کردم
_ بیا بریم
اومد دستش رو گرفتم و بردمش
+م...میشه...ی...یه چیزی بپرسم؟
_ هوم
+ک..کی میریم خ...خونه؟
_ خسته شدی؟
+ا.. اره
_ میخوای بری توی یکی از اتاق ها استراحت کنی؟
+ت..تنهایی؟
_ اهووم
+ب..باشه
بردمش توی همون اتاق
_چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن
+چ..چشم
( ویو ا.ت)
تازه چشمام گرم شده بود که با صدای در بلند شدم
؟؟؟؟!؟!!؟؟!
یه مردی بود که بنظرم حالش خوب نبود
اومد سمتم روی تخت
روم خیمه زد
+جییییغغغغغغغ (همراه با گریه )
دستش رو روی پاهام میکشید
+نننهههههه .....هق...هق...ولم...کن ....هق ....
_ اینجا چه خبرههههههه(داد)
شرط؟؟
۵ تا فالو
۵۰ تا لایک
P31
کاری میکردم که امشب نتونه راه بره
( ویو کوک)
سرم رو در گردنش فرو بردم زبونم روش کشیدم
دستم رو به دخل لباسش هدایت کردم
دستم رو به کمرش میکشیدم
با تکون خوردنش میفهمیدم قلقلش میاد
دندون های میشم رو به روی گردنش کشیدم که شکی بهش وارد شد
دستش رو روی بازم گذاشت و به عقب هل داد
+ن..نه...نکن
دندونم رو یکم بهش فشار دادم
محکم لباسم رو چنگ زد و جیغ ریزی کشید
میخواستم فقط اذیتش کنم
کیس مارک محکمی رو گردنش زدم
توی چشماش نگاه کردم ....چشماش پر از ترس بود
و سوال بود
_ نترس فقط میخواستم اذیتت کنم
+اذ....اذیت ؟
_ هووم
+واقعا؟
_ هووم
+برات دارم جئون ( زیر لب)
_اوو شنیدما
+خنده
با سرعت بدو بدو مرد به اون طرف اتاق
رفتم دنبالش
_ هییی
+خنده
_خنده
گوشه اتاق ایستاد و دکمه هاشو بست
_ کی گفت ببندی ها؟ هنوز کارم تموم نشده
+نه....ب.برای امشب... .بسه
اون طوری که حرف میزد آدم دیوونش میشد طوری که میخواست حرفش رو واضح بیان کنه اما میترسید
در رو باز کردم
_ بیا بریم
اومد دستش رو گرفتم و بردمش
+م...میشه...ی...یه چیزی بپرسم؟
_ هوم
+ک..کی میریم خ...خونه؟
_ خسته شدی؟
+ا.. اره
_ میخوای بری توی یکی از اتاق ها استراحت کنی؟
+ت..تنهایی؟
_ اهووم
+ب..باشه
بردمش توی همون اتاق
_چیزی لازم داشتی بهم زنگ بزن
+چ..چشم
( ویو ا.ت)
تازه چشمام گرم شده بود که با صدای در بلند شدم
؟؟؟؟!؟!!؟؟!
یه مردی بود که بنظرم حالش خوب نبود
اومد سمتم روی تخت
روم خیمه زد
+جییییغغغغغغغ (همراه با گریه )
دستش رو روی پاهام میکشید
+نننهههههه .....هق...هق...ولم...کن ....هق ....
_ اینجا چه خبرههههههه(داد)
شرط؟؟
۵ تا فالو
۵۰ تا لایک
۱۷.۱k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.